English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
economic determinism U یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
sudatorium U حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
ego loss programming U تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
afflux U خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
up the river U سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
liman U خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
tontine U تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
in conformity with U بر موجب
contributory U موجب
contributive U موجب
offeror U موجب
origins U موجب
origin U موجب
causing U موجب
causes U موجب
cause U موجب
incurring U موجب
incurs U موجب
inducements U موجب
whereby U که به موجب ان
inducement U موجب
occasions U موجب
incurred U موجب
occasion U موجب
occasioning U موجب
incur U موجب
occasioned U موجب
river U رودخانه
glacier U رودخانه یخ
river line U خط رودخانه
river gravel U شن رودخانه
rivers U رودخانه
river clay U گل رودخانه
rever U رودخانه
glaciers U رودخانه یخ
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder U زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
forces U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
When one door shuts another opens. <proverb> U وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
conducive U موجب شونده
affords U موجب شدن
affording U موجب شدن
bringing U موجب شدن
thorns U موجب ناراحتی
entailing U موجب شدن
afforded U موجب شدن
gratifying U موجب خوشنودی
afford U موجب شدن
sperm U موجب ایجادچیزی
cuse of a U موجب وحشت
stumbling blocks U موجب لغزش
entails U موجب شدن
effectuate U موجب شدن
entailed U موجب شدن
entail U موجب شدن
federal reserve system U سیستمی که به موجب ان
give rise to U موجب شدن
ill fated U موجب بدبختی
brings U موجب شدن
sperms U موجب ایجادچیزی
bring U موجب شدن
stumbling block U موجب لغزش
thorn U موجب ناراحتی
to bring forth U موجب شدن
promibitive U موجب منع
pleasing U موجب مسرت
scourger U موجب بلا
like a red rag to the bull U موجب خشم
river trip U مسافرت رودخانه ای
water system U رودخانه و شعبات ان
river trip U گردش رودخانه ای
fork of ... river U شاخه رودخانه ...
strands U لایه رودخانه
strand U لایه رودخانه
river banks U ساحل رودخانه
head stream U سرچشمه رودخانه
river bank U ساحل رودخانه
euphrates U رودخانه فرات
riparian U ساحل رودخانه زی
stethe U ساحل رودخانه
conferva U علف رودخانه
by water U از راه رودخانه
bottom ice U یخ کف دریاچه یا رودخانه
bight U پیچ رودخانه
the karoon river U رودخانه کارون
riverward U بطرف رودخانه
riverine U سواحل رودخانه
riverbed U بستر رودخانه
alpheus U رب النوع رودخانه
river profile U نیمرخ رودخانه
river mouth U دهانه رودخانه
river line U خط ساحل رودخانه
the river karoon U رودخانه کارون
an open river U رودخانه باز
streamed U رودخانه ابراهه
lethe U اب رودخانه بزرخ
levee U کناره رودخانه
along the river U درامتداد رودخانه
low water U فروکش اب رودخانه
streams U رودخانه ابراهه
potamology U مبحث رودخانه ها
ostiary U دهانه رودخانه
stream U رودخانه ابراهه
headwater U بالادست رودخانه
upstream U بالای رودخانه
river bed U بستر رودخانه
river beds U بستر رودخانه
curved weft U [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
annulus U دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
circulating U ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
in irons U نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
progressive rebate U تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
suspensor U موجب تعلیق نگاهدارنده
evinces U موجب شدن برانگیختن
evince U موجب شدن برانگیختن
evincing U موجب شدن برانگیختن
ulcerative U موجب تولید زخم
sufferance U سکوت موجب رضا
evinced U موجب شدن برانگیختن
smoke screen U موجب تاریکی وابهام
lactogenic U موجب ترشح شیر
inotropic U موجب انقباض ماهیچه
hysterogenic U موجب اختناق رحمی
incentives U اتش افروز موجب
incentive U اتش افروز موجب
sidesplitting U موجب تشنج پهلوها
hysteroid U موجب اختناق رحمی
peristrephic U گرداننده موجب گردش
resolutive U محلل موجب فسخ
drawing card U موجب جلب توجه
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
fluviatic U پیداشده رودخانه رودخانهای
keelboat U قایق پهن رودخانه
upstream U بالادست جریان رودخانه
keelboatman U کرجی بان رودخانه
fluvial U زیست کننده در رودخانه
spans U پل زدن روی رودخانه
spanning U پل زدن روی رودخانه
white water U ابشارهای کوتاه رودخانه
ferryboats U قایق عبور از رودخانه
hasty crossing U عبور تعجیلی از رودخانه
upstream U مخالف جریان رودخانه
inland navigation U کشتی رانی در رودخانه ها
riparian U وابسته بکنار رودخانه
head water U قسمت بالادست رودخانه
head water U بالای رودخانه بالارود
basin U حوزه رودخانه ابگیر
ferryboat U قایق عبور از رودخانه
eyot U جزیره کوچک در رودخانه
riverain U ساکن ساحل رودخانه
niagara U رودخانه و ابشار نیاگارا
bank effect U اثر کناره رودخانه
river bed level U تراز بستر رودخانه
styx U رودخانه عالم اسفل
basin area U حوزه ابریز رودخانه
bayou U شاخه فرعی رودخانه
sluggish stream U رودخانه با جریان کند
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
naiad U حوری موجددریاچه رودخانه
excavation in river bed U خاکبرداری در بستر رودخانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com