English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
committee of ways and means U کمیسیون مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
international U ElectrotechnicalCommission ...کمیسیون الکتریکی جهانی کمیسیون بین المللی مهندسی برق
internationals U ElectrotechnicalCommission ...کمیسیون الکتریکی جهانی کمیسیون بین المللی مهندسی برق
commission of conciliation U کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
disciplinary control board U کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
commission U کمیسیون
commitee U کمیسیون
commissioning U کمیسیون
commissions U کمیسیون
investigating committee U کمیسیون بازجویی
committee of inquiry U کمیسیون بازجویی
commission U کمیسیون و کمیته
board U هیئت کمیسیون
fact finding body U کمیسیون تحقیق
courts of inquiry U کمیسیون تحقیق
court of inquiry U کمیسیون تحقیق
commissions U کمیسیون و کمیته
military comission U کمیسیون نظامی
subcommittee U کمیسیون فرعی
subcommittees U کمیسیون فرعی
select committe U کمیسیون پارلمانی
boarded U هیئت کمیسیون
commissioning U کمیسیون و کمیته
committe of foreign exchange U کمیسیون ارز
commission of enquiry U کمیسیون تحقیق
joint committee U کمیسیون مشترک
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
human rights commission U کمیسیون حقوق بشر
healt and safety commision U کمیسیون سلامت و امنیت
committees U کمیسیون مجلس مشاوره
committee U کمیسیون مجلس مشاوره
iec U کمیسیون بین المللی الکترونیک
prevention of discrimination sub commiss U کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
interstate commerce commission U کمیسیون تجارت بین ایالات
ecafe U کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
monetary U مالی
financial U مالی
pecuniary U مالی
financing U مالی
fiscal U مالی
finance U مالی
financed U مالی
finances U مالی
accounting classification U کد مالی
fiscal control U نظارت مالی
capital commitment U تعهدات مالی
snow job U ماست مالی
non pecuniary U غیر مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
anointment U پماد مالی
rough usage U دست مالی
fiscal U سال مالی
self support U استقلال مالی
judgment debt U محکوم به مالی
inunction U روغن مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
financial budget U بودجه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial crisis U بحران مالی
financial policy U سیاست مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial plan U برنامه مالی
financial management U مدیریت مالی
financial affairs U امور مالی
financial circles U محافل مالی
in low water U در تنگی مالی
illinition U روغن مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
fiscal policy U سیاست مالی
fiscal control U کنترل مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
felting U نمد مالی
financial relations U روابط مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
financial ability U تمکن مالی
financial position U وضعیت مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial period U دوره مالی
fiscal years U دوره مالی
subsidy U کمک مالی
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
roughcast U گل مالی شده
fund U اعتبار مالی
funded U اعتبار مالی
sparge U گل مالی کردن
credits U اعتبار مالی
spiel U شیره مالی
padding U لگد مالی
mart U بازار مالی
credit U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
crediting U اعتبار مالی
financial market U بازار مالی
subsidies U کمکهای مالی
waxing U موم مالی
Mali U کشور مالی
unction U روغن مالی
financial years U سال مالی
slobbery U لجن مالی
taction U دست مالی
financial year U سال مالی
subvention U کمک مالی
sustentation U استعانت مالی
financially U از نظر مالی
financiers U متخصص مالی
financier U متخصص مالی
sustention U استعانت مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal year U دوره مالی
subsidization U کمک مالی
financial planning U برنامه ریزی مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
functional finance U سیاست مالی اصولی
mud bath U گل مالی تن برای درمان
to come into a property U مالی را صاحب شدن
spiel U شیره مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
inuct U روغن مالی کردن
means tests U سنجش استطاعت مالی
aid package U بسته کمک مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
financial statement U صورت وضعیت مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
tallow U پیه مالی کردن
means test U سنجش استطاعت مالی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
anointment U روغن مالی تدهین
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
finance U قسمت مالی یا دارایی
anoints U روغن مالی کردن
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
anointing U روغن مالی کردن
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
financed U قسمت مالی یا دارایی
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
finances U قسمت مالی یا دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
rough U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
anoint U روغن مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
finance company U شرکت تامین مالی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
embrocate U روغن مالی کردن
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
felt U نمد مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
financial mission U هئیت مامورین مالی
scrabbling U دست مالی کردن
current income U درامد یک سال مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
waxer U کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
groping U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
groped U دست مالی کورمالی کردن
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com