English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to knock down U زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dump U از کار انداختن ناگهانی کل سیستم
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
putted U ضربه برای انداختن به سوراخ
putts U ضربه برای انداختن به سوراخ
putt U ضربه برای انداختن به سوراخ
raise the wind U پول برای مقصودی راه انداختن
holeable U گوی اسان برای به سوراخ انداختن
to cause trouble for oneself U برای خود دردسر راه انداختن
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
offense U توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
cultivation U جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
pickup U انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
put and take fishing U انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
drop ball U انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
let down U پایین انداختن انداختن
retard U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding U درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
slotting U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot U شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
technical escort U پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
pockets U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket U کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
penny in the slot U سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
halterbreak U کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
to lay by the heels U بر انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
spills U انداختن
spilling U انداختن
to leave out U انداختن
to let drop U انداختن
hewn U انداختن
to put back U پس انداختن
to play a searchlight U انداختن
rut U خط انداختن
to pick off U تک تک انداختن
throws U انداختن
benite U به شب انداختن
stagger U از پا انداختن
to let fall U انداختن
jaculate U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
omitting U انداختن
lash vt U انداختن
omitted U انداختن
hitching U انداختن
hitches U انداختن
hitched U انداختن
brush finish U خط انداختن
ruts U خط انداختن
hitch U انداختن
omit U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
lay away U انداختن
hurl U انداختن
hurled U انداختن
hurls U انداختن
fell U انداختن
let fall U انداختن
felled U انداختن
felling U انداختن
fells U انداختن
to hew down U انداختن
string U زه انداختن به
omits U انداختن
overthrown U بر انداختن
relegate U انداختن
deletes U انداختن
relegated U انداختن
deracination U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
deleting U انداختن
floriate U گل انداختن در
leave out U انداختن
launching U به اب انداختن
retroject U پس انداختن
deleted U انداختن
hew U انداختن
overthrows U بر انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
delete U انداختن
slings U انداختن
launches U به اب انداختن
souse U انداختن
relegates U انداختن
run home U جا انداختن
emplace U جا انداختن
to skips over U انداختن
thrust U انداختن
launch U به اب انداختن
thrusts U انداختن
overthrew U بر انداختن
to fire off a postcard U انداختن
launched U به اب انداختن
prostrate U از پا انداختن
spilled or spilt U انداختن
pilling U تل انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
relegating U انداختن
to draw lots U انداختن
thrusting U انداختن
knock-ups U از کار انداختن
emasculating U از مردی انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
embroil U به نزاع انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
emasculates U از مردی انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
emasculate U از مردی انداختن
entrap U تله انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
discards U دور انداختن
entrapped U تله انداختن
expelled U بیرون انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock up U از کار انداختن
interject U درمیان انداختن
expels U بیرون انداختن
interjected U درمیان انداختن
expelling U بیرون انداختن
gloss U برق انداختن
deactivate U از اثر انداختن
to drive mad U بدیوانگی انداختن
inaugurating U براه انداختن
flout U دست انداختن
to chop dowm a tree U درختی را انداختن
ensnare U بدام انداختن
flouted U دست انداختن
ensnared U بدام انداختن
ensnares U بدام انداختن
entraps U تله انداختن
entraps U بدام انداختن
to cut the painter U جدایی انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivating U از اثر انداختن
entrap U بدام انداختن
entrapped U بدام انداختن
entrapping U بدام انداختن
to drive into a corner U درتنگنا انداختن
flouting U دست انداختن
flouts U دست انداختن
ensnaring U بدام انداختن
pickles U ترشی انداختن
pickle U ترشی انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
embroils U به نزاع انداختن
sire U نیا پس انداختن
sired U نیا پس انداختن
sires U نیا پس انداختن
trap U بدام انداختن
trap U درتله انداختن
buck U جفتک انداختن
to bring any one to his knees U کسیرابلابه انداختن
bucks U جفتک انداختن
inaugurates U براه انداختن
emasculated U از مردی انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurate U براه انداختن
trap U در تله انداختن
siring U نیا پس انداختن
risks U به مخاطره انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com