English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays U در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
exposed to U در معرض
susceptible U در معرض
irrevocability U لزوم
needfulness U لزوم
need U لزوم
needing U لزوم
needed U لزوم
necessity U لزوم
occasion U لزوم
occasioned U لزوم
requisteness U لزوم
requisiteness U لزوم
exigencies U لزوم
exigency U لزوم
occasions U لزوم
occasioning U لزوم
on sight U در معرض دید
on view U در معرض نمایش
exposed U در معرض نهادن
open to attack U در معرض حمله
on risk U در معرض خطر
subjected to danger U در معرض خطر
weathers U در معرض هواگذاشتن
weathered U در معرض هواگذاشتن
weather U در معرض هواگذاشتن
displays U در معرض نمایش
displaying U در معرض نمایش
display U در معرض نمایش
exposures U در معرض نهادن
exposure U در معرض نهادن
liable to danger U در معرض خطر
stigmatic U در معرض تهمت
stigmatist U در معرض تهمت
displayed U در معرض نمایش
touch and go U در معرض خطر
if necessary U در صورت لزوم
on occasion U هنگام لزوم
needlessness U عدم لزوم
inherence U لزوم ذاتی
inherence or rency U لزوم ذاتی
unnecessarily U بیش از حد لزوم
unnecessary U بیش از حد لزوم
inherency U لزوم ذاتی
inhesion U لزوم ذاتی
supplying U موجودی لزوم
too U بیش از حد لزوم
incumbency U وفیفه لزوم
needs U بر حسب لزوم
supplied U موجودی لزوم
supply U موجودی لزوم
insectile U در معرض هجوم حشرات
vulnerable U درمعرض اسیب در معرض
subjects U در معرض قرار دادن
subjecting U در معرض قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
subjected U در معرض قرار دادن
endanger U در معرض خطر گذاشتن
endangered U در معرض خطر گذاشتن
endangering U در معرض خطر گذاشتن
endangers U در معرض خطر گذاشتن
insolate U در معرض افتاب گذاشتن
put up for sale U به معرض فروش گذاشتن
susceptibility U در معرض خطر بودن
lee shore U ساحل در معرض باد
critically endangered species U گونه در معرض خطر
disposal U در معرض دید قرارگرفتن
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
vulnerability U در معرض تلفات بودن
supererogatory U زائد بیش از حد لزوم
overdoses U داروی بیش از حد لزوم
overdose U داروی بیش از حد لزوم
overcompensation U جبران بیش از حد لزوم
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
actuble U قابل به معرض نمایش گذاردن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed U در معرض دید جناح باز
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
overstuff U بیش ازحد لزوم انباشتن
long game U بازی با لزوم ضربههای طولانی
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
fatter U ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
fat U ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
hypertrophy U بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
fats U ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
factionalism U اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
fattest U ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
ret U در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
tyrannicide U اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
excess stock U ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
outstay U بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
referee in case of need U داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
minus U کمتر
infrequently U کمتر
minor U کمتر
in a less degree U کمتر
Lt U کمتر از
short U کمتر
shorter U کمتر
shortest U کمتر
less than U کمتر از
much less U کمتر
less U کمتر
lesser U کمتر
dynamically U حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamic U حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
minority U بخش کمتر
he would not accept less U دو روز کمتر
A smaller number . Fewer . U تعداد کمتر
cut back <idiom> U استفاده کمتر
inside of a week U کمتر از یک هفته
low price U قیمت کمتر
inside of a week U در یک هفته کمتر
minorities U بخش کمتر
sub- U در معنای کمتر
defense emergency U مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
stroke U راندن کمتر از فرفیت
stroked U راندن کمتر از فرفیت
underquote U کمتر مظنه دادن
below par U کمتر از بهای اسمی
short-change U کمتر پول دادن
below par U کمتر از ارزش اسمی
short-changed U کمتر پول دادن
strokes U راندن کمتر از فرفیت
stroking U راندن کمتر از فرفیت
shorthanded U ادامه با بازیگر کمتر
shoat U خوک کمتر از یک سال
less than container load U کمتر از فرفیت کانتینر
hypotrophy U رشد کمتر ازمعمول
le U to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
ammo minus U مهمات کمتر از نصف
under- U پایین تراز کمتر از
under U پایین تراز کمتر از
underprice U قیمت کمتر از رقیب
short-changing U کمتر پول دادن
short-changes U کمتر پول دادن
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
control rocket U راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
vending machine U ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
vending machines U ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
infants U بچه کمتر ازهفت سال
lessens U کمتر کردن تقلیل دادن
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
infant U بچه کمتر ازهفت سال
he is well preserved U کمتر نشان پیری در او پیداست
lessen U کمتر شدن تخفیف یافتن
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
lessen U کمتر کردن تقلیل دادن
lessened U کمتر کردن تقلیل دادن
weanling U کره اسب کمتر از یک سال
lessened U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر کردن تقلیل دادن
lessens U کمتر شدن تخفیف یافتن
less developed countries U کشورهای کمتر توسعه یافته
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
intervener U در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
expandsionism U اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
multipass overlap U بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
eagle U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
fasted U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
low speed communications U ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
eagles U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undermanned U دارای نفرات کمتر از میزان لازم
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
undervaluation U تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
undercool U خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
ultralight aircraft U هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
fasts U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com