English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
archers U کمانگیر
bowman U کمانگیر
archer U کمانگیر
bracer U محافظ بازوی کمانگیر
archer's paralysis U گرفتگی عضله کمانگیر
crossbow man U کمانگیر با کمان صلیبی
finger tip U چرم انگشتانه مانند کمانگیر
finger stall U چرم انگشتانه مانند کمانگیر
stand U طرز یا محل ایستادن کمانگیر
armguard U قطعه چرمی محافظ دست کمانگیر
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
kissing button U برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
gap U مسافت بین نوک هدف وصفحه نشانه از نظر کمانگیر
gaps U مسافت بین نوک هدف وصفحه نشانه از نظر کمانگیر
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
in the saddle U سوار
horsewoman U سوار
outside ofa horse U سوار
horseback U سوار
pieces U سوار
trooper U سوار
troopers U سوار
piece U سوار
board U سوار
horsewomen U سوار
boarded U سوار
motorist U ماشین سوار
ride U سوار شدن
acheval U سوار بر اسب
rides U سوار شدن
armored cavalry U سوار زرهی
biker U موتورسیکلت سوار
mounted U سوار شده
horse man U اسب سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
modulation U سوار سازی
cavalier U اسب سوار
cavalier U سرباز سوار
motorists U ماشین سوار
cyclist U دوچرخه سوار
rider U سوار کار
riders U سوار کار
cyclists U دوچرخه سوار
cavalry U سوار زرهی
horse breaker U چابک سوار
equestrienne U زن اسب سوار
board surfer U موج سوار
enchase U سوار کردن
get in U سوار شدن
fabricated U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
chevalier U سوار دلاور
skim boarder U موج سوار
surfer U موج سوار
rig U سوار کردن
equitant U سوار بر اسب
take up U سوار کردن
biker U دوچرخه سوار
get on U سوار شدن
horseman U اسب سوار
horseman U سوار کار
fabricate U سوار کردن
Mts U سوار شدن
Mt U سوار شدن
rigs U سوار کردن
rigged U سوار کردن
boot and saddle U سوار شوید
on board a ship U سوار کشتی
upping U سوار براسب سر پا
horsewoman U سوار اسب
boaters U زورق سوار
cantered U سوار اسب
washine U موج سوار زن
assemble U سوار کردن
vedette U قراول سوار
assembled U سوار کردن
upped U سوار براسب سر پا
up U سوار براسب سر پا
modulates U سوار کردن
modulating U سوار کردن
mount U سوار شدن بر
mount U سوار کردن
horseback U سوار براسب
mounts U سوار شدن بر
mounts U سوار کردن
canter U سوار اسب
cantering U سوار اسب
canters U سوار اسب
horsewomen U سوار اسب
tobogganist U سورتمه سوار
assembles U سوار کردن
equestrian U چابک سوار
equestrian U اسب سوار
on shipboard U سوار کشتی
modulate U سوار کردن
on stilts U سوار چوب پا
reinsman U اسب سوار
horsemen U اسب سوار
tobogganer U سورتمه سوار
jockeys U چابک سوار
jockey U چابک سوار
dragons U گردان سوار اسبی
to go backpacking U مجانی سوار شدن
to hitch U مجانی سوار شدن
dragon U گردان سوار اسبی
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
take on U مسافر سوار کردن
mountie U پلیس سوار کانادا
rodeo U نمایش سوار کاری
rodeo U سوار کاری کردن
rodeos U نمایش سوار کاری
rodeos U سوار کاری کردن
jockey club U باشگاه سوار کاران
pick up U سوار کردن مسافر
light piece U سوار سبک شطرنج
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
to ride on a horse U براسبی سوار شدن
to ride on a horse U اسبی را سوار شدن
cuirassier U سوار زره پوش
to ride shanks's mare U سوار پای خودشدن
enplane U سوار هواپیما شدن
entrain U سوار کردن کشیدن
to hitchhike U مجانی سوار شدن
to take ship U در کشتی سوار کردن
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
unmounted U سوار نشده پیاده
uhlan U سوار نیزه دار
wheelsman U دوچرخه سوار شراعبان
to ride for a fall U بی پروا سوار شدن
imbark U در کشتی سوار کردن
To get on board. U سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
To mout a horse . U سوار اسب شدن
coachload U افراد سوار بر درشکه
wheelman U دوچرخه سوار شراعبان
reinsman U سوار کار ماهر
ridable U رام و سوار شدنی
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
staging area U منطقه سوار شدن
cavalry unit U یکان سوار نظام
surfboat U قایق موج سوار
flatlander U موج سوار کم استعداد
jockey U اسب سوار حرفهای
horse U سواراسبی سوار شوید
assembles U سوار کردن قطعات
install U سوار کردن جادادن
staging U سوار کردن جا دادن
installs U سوار کردن جادادن
installing U سوار کردن جادادن
mounting U سوار کردن وسایل
modulates U سوار کردن موج
embarks U درکشتی سوار کردن
embarking U درکشتی سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
modulate U سوار کردن موج
embark U درکشتی سوار کردن
jockeys U اسب سوار حرفهای
modulating U سوار کردن موج
assembled U سوار کردن قطعات
assemble U سوار کردن قطعات
setting up U سوار کردن جاانداختن
sets U سوار کردن جاانداختن
set U سوار کردن جاانداختن
erected U بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting U بناکردن سوار یا نصب کردن
erects U بناکردن سوار یا نصب کردن
deadhead U کسیکه بدون بلیط سوار
mount U سوار شدن قله برامدگی
mounts U سوار شدن قله برامدگی
erect U بناکردن سوار یا نصب کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
pung U در سورتمه جعبهای سوار شدن
pickup point U نقطه سوار شدن یا سوارکردن
pickup field U محوطه سوار شدن درهواپیما
removable U قابل سوار و پیاده کردن
horsewoman U مربی اسب سوار و اسبداری
horsewomen U مربی اسب سوار و اسبداری
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
light horse U سوار نظام سبک اسلحه
mat surfer U موج سوار صفحه پلاستیکی
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
in the irons U سوار اسب بخصوصی شدن
helicopter team U تیم سوار بر هلی کوپتر
jerry built U با بی دقتی روی هم سوار شده
prancing U سوار اسب چموش شدن
prance U سوار اسب چموش شدن
pranced U سوار اسب چموش شدن
prances U سوار اسب چموش شدن
ships U سوار کشتی شدن سفینه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com