Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jingo
U
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tricked
U
شعبده بازی
jugglery
U
شعبده بازی
tricking
U
شعبده بازی
trick
U
شعبده بازی
conjury
U
شعبده بازی
thimblerig
U
شعبده بازی کردن
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
juggles
U
شعبده
juggling
U
شعبده
juggled
U
شعبده
juggle
U
شعبده
magic lantern
U
فانوس شعبده
legerdemain
U
حیله شعبده
magic lanterns
U
فانوس شعبده
fire eater
U
شعبده باز
jugglers
U
شعبده باز
juggler
U
شعبده باز
thimblerigger
U
شعبده باز
fire-eaters
U
شعبده باز
lantmagic
U
فانوس شعبده
fire-eater
U
شعبده باز
fire-eaters
U
شعبده بازاتش خور
lanternist
U
فانوس شعبده باز
fire-eater
U
شعبده بازاتش خور
cole
U
چشم بند شعبده باز
dissolving views
U
منظرههای محوشده درفانوس شعبده
fire eater
U
شعبده باز اتش خوار
The conjurer made the rabbit disappear .
U
شعبده باز خرگوش را غیب کرد
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
paillette
U
فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
lobworm
U
بزرگ که درماهی گیری بکار میبرند
listerine
U
یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
kittereen
U
یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
muller
U
سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
magic mirror
U
اینه غیب نما اینه شعبده
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
rhatany
U
ریشه یکجور گیاه در امریکای جنوبی که در ساختن داروهای ... بکار میبرند
malines
U
تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
gabion
U
سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
lay figure
آدم چوبی و بند بند که هنرپیشگان بکار میبرند
In what sense are you using this word ?
U
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
slander
U
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering
U
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered
U
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders
U
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
scripsit
U
بسته نرم افزاری که برای پردازش کلمه روی سیستمهای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio بکار می رود
mashy
U
نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
masks
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
phocidae
U
اب بازان
the fancy
U
....بازان
golf club
U
باشگاه گلف بازان
phocine
U
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
tilting yard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
ski lifts
U
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift
U
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
doolie
U
تخت روان هندی که بردوش میبرند
least significant bit
U
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefixes
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large
U
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
markers
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
worded
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug
U
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
cafeteria
U
رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
cafeterias
U
رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
to rime one word with another
U
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift
U
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
mop
U
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
bread-board
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
mops
U
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping
U
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopped
U
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
Santa Claus
U
شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
peregrin falcon
U
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonym
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable
U
جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables
U
جزء کلمه مقطع کلمه
lsb
U
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic
U
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
softer
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shift
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softer
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
golfdom
U
جهان گلف و گلف بازان
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape .
U
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
at an unearthy hour
U
بی موقع
premature
U
بی موقع
when
U
در موقع
siting
U
موقع
ill-timed
U
بی موقع
inopportunely
U
بی موقع
inapposite
U
بی موقع
unseasonable
U
بی موقع بی جا
nails
U
به موقع
nailed
U
به موقع
nail
U
به موقع
seasonably
U
به موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
at the precise moment
U
در سر موقع
behind time
U
بی موقع
period
U
موقع
periods
U
موقع
occasions
U
موقع
occasioned
U
موقع
term
U
موقع
occasion
U
موقع
termed
U
موقع
terming
U
موقع
occasioning
U
موقع
scitovsky double criterion
U
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
on one occasion
U
دریک موقع
placing
U
مکان موقع
thitherto
U
تا ان موقع تاقبل از ان
noontime
U
موقع فهر
till his return
U
تا موقع برگشتن او
places
U
مکان موقع
inopportune
U
بی موقع نامناسب
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
place
U
مکان موقع
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
tactlessly
U
موقع نشناس
tactful
U
موقع شناس
rooms
U
محل موقع
tactfully
U
موقع شناس
post entry
U
ثبت پس از موقع
tactless
U
موقع نشناس
nick
U
موقع بحرانی
seed time
U
موقع تخمکاری
time
U
فرصت موقع
nicked
U
موقع بحرانی
nicking
U
موقع بحرانی
nicks
U
موقع بحرانی
timed
U
فرصت موقع
times
U
فرصت موقع
situation
U
محل موقع
situations
U
محل موقع
positioning
U
موقع یابی
room
U
محل موقع
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
belatedly
U
دیرتر از موقع
belated
U
دیرتر از موقع
by this
U
تا این موقع
fieldcorn
U
موقع جولان
in due course
U
در موقع خود
criticalness
U
اهمیت موقع
to be proper for
U
به موقع بودن
at a later period
U
در موقع دیگر
meal time
U
موقع خوراک
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com