English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
refoot U کف تازه بجوراب انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
dewy U تازه
new U تازه
new-laid U تازه
new fallen U تازه
new fashioned U تازه
newer U تازه
dewiest U تازه
new laid U تازه
scions U تازه
brand new U تر و تازه
new born U تازه
greenest U تازه
up-to-date U تازه
up to date U تازه
recent U تازه
modern U تازه
green U تازه
dewier U تازه
inchoative U تازه
the new world U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
fresh- U تازه
scion U تازه
post glacial U تازه
fresh U تازه
younger U تازه
young U تازه
renewed U تازه
freshest U تازه
new- U تازه
newfangled U مد تازه
newfashioned U تازه
newest U تازه
red hot U تازه
recuperation U رمق تازه
refresh U تازه کردن
young ice U یخ تازه بسته
far out U تازه و غیرسنتی
to innovate in U تازه اوردن
refreshments U تازه سازی
recuperation U نیروی تازه
immigrant U تازه وارد
jackleg U تازه کار
novice U تازه کار
regeneracy U تولد تازه
juvenescent U تازه جوان
ordinee U شماش تازه
rookies U تازه کار
immigrants U تازه وارد
refreshed U تازه کردن
novices U تازه کار
tenderfoot U تازه کار
converted U تازه کیش
What is new? What is cooking ? U تازه چه خبر ؟
recent development U بسط تازه
convert U تازه کیش
green concrete U بتن تازه
greener U تازه کار
refresher U تازه کننده
recension U چاپ تازه
freshwater U تازه کار
sucking U تازه کار
sup.latest or last U تازه گذشته
breezy U خنک تازه
brides U تازه عروس
bride U تازه عروس
newcomer U تازه وارد
converts U تازه کیش
rookie U تازه کار
converting U تازه کیش
span new U کاملا تازه
span new U خیلی تازه
to bring in U تازه اوردن
regeneration U تولد تازه
green crop U علف تازه
green old wound U زخم تازه
refreshes U تازه کردن
new laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه گذاشته
refreshingly U تازه کننده
grcen wine U شراب تازه
refreshing U تازه کننده
renewals U تازه سازی
renewal U تازه سازی
beginners U تازه کار
beginner U تازه کار
late U تازه گذشته
refreshment U تازه سازی
birdegroom U تازه داماد
new buit U تازه ساز
new buit U تازه ساخت
revised edition U چاپ تازه
turn over a new leaf <idiom> U شروعی تازه
new come U تازه امده
new come U تازه رسیده
new built U تازه ساز
reprinting U چاپ تازه
new built U تازه ساخت
ultramodern U بسیار تازه
reprints U چاپ تازه
scarc ely U جخت تازه
novitiate U تازه کار
new comer U تازه وارد
newcomers U تازه وارد
reappraisal U ارزیابی تازه
newish U نسبه تازه
freshest U تازه کردن
settler U مهاجر تازه
settlers U مهاجر تازه
fresh- U تازه کردن
fresh U تازه کردن
reappraisals U ارزیابی تازه
new jerusalem U اورشلیم تازه
juniors U زودتر تازه تر
noviciate U تازه کار
junior U زودتر تازه تر
rebirth U تولد تازه
brand-new U بکلی نو یا تازه
new employees U کارمندان تازه
new fallen snow U برف تازه
newmade U تازه ساخت
new clown U تازه شکفته
neoteric U جدید تازه
nascency U تازه پیداشدگی
freshened U تازه کردن
freshening U تازه کردن
neo christianity U مسیحیت تازه
nascence U تازه پیداشدگی
recruits U کارمند تازه
recruits U تازه سرباز
new fledged U تازه پر در اورده
recruiting U کارمند تازه
settlor U مهاجر تازه
recruiting U تازه سرباز
freshens U تازه کردن
recruited U کارمند تازه
freshen U تازه کردن
bran new U بکلی نو یا تازه
reprinted U چاپ تازه
recruited U تازه سرباز
recruit U تازه سرباز
neoteric U نویسنده تازه
new blown U تازه شگفته
verdured U تازه سرسبز
carechumen U تازه وارد
reprint U چاپ تازه
neocortex U قشر تازه مخ
recruit U کارمند تازه
new arrived U تازه رسیده
refocillate U رمق تازه یافتن
switched on <idiom> U لحنی با نظریه تازه
redecorates U تزئینات تازه کردن
redecorating U تزئینات تازه کردن
redecorate U تزئینات تازه کردن
freshly U با نفس یا نیروی تازه
initiates U تازه وارد کردن
redecorated U تزئینات تازه کردن
initiating U تازه وارد کردن
initiated U تازه وارد کردن
reformulation U فرمول بندی تازه
greenhorn U ادم تازه کار
initiate U تازه وارد کردن
greenhorns U ادم تازه کار
This isn't fresh. این تازه نیست.
silage U علف تازه مانده
rejuvenesce U زندگی تازه دادن به
new discovered U تازه کشف شده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
reinvigorate U نیروی تازه دادن به
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
colewort U کلم تازه ونورس
first-run <idiom> U تازه ،اکران اول
piping hot U خیلی تازه ازتنوردرامده
To catch ones breath . U نفس تازه کردن
brand new <idiom> U کاملا تازه وجدید
latest U تازه گذشته اینده
greenest U ترو تازه نارس
green U ترو تازه نارس
To sThe night is stI'll young . U تازه سرشب است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com