English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross elasticity of demand U کشش متقاطع تقاضا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arc elasticity of demand U عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
giffen good U نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
demanded U تقاضا کردن تقاضا
demands U تقاضا کردن تقاضا
demand U تقاضا کردن تقاضا
shift of a demand curve U انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
traverse U خط متقاطع
traverse U متقاطع
traversed U خط متقاطع
traversed U متقاطع
traverses U خط متقاطع
traverses U متقاطع
traversing U خط متقاطع
thwartwise U متقاطع
intercepter U متقاطع
crosser U متقاطع
crosses U متقاطع
cross U متقاطع
crossest U متقاطع
traversing U متقاطع
transverse U متقاطع
intersecting U متقاطع
crossover U متقاطع
crisscross U متقاطع
secant U خط قاطع متقاطع
secant line U خط متقاطع [ریاضی]
closed traverse U خطوط متقاطع
groined vault U طاق متقاطع
interconversion U تبدیل متقاطع
intersecting U قوسی متقاطع
unresolved corners U حاشیه متقاطع
cross-sections U سطح متقاطع
cross-section U سطح متقاطع
transverse section U برش متقاطع
transversely U بطوراریب یا متقاطع
interlacing arches U طاقهای متقاطع
cross wires U سیمهای متقاطع
diagonal U سیم بر متقاطع
crosscurrent U جریان متقاطع
cross bearings U سمتهای متقاطع
cross hatch U هاشور متقاطع
cross fire U اتشبار متقاطع
cross fire U اتش متقاطع
crossrail U ریل متقاطع
crosshatching U هاشورزنی متقاطع
inweave U درهم متقاطع کردن
crossword puzzle U جدول کلمات متقاطع
interlacing arch U طاق های متقاطع
coefficient of cross elasticity U ضریب کشش متقاطع
charade U جدول کلمات متقاطع
word square U جدول کلمات متقاطع
built up crossing U قطعه ریل متقاطع
thwartwise U بطور متقاطع اریب
criss-crosses U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing U بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart U بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross buck U حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover U متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches U طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones U تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand U درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
solicitation U تقاضا
requests U تقاضا
importance U تقاضا
requisitions U تقاضا
rogation U تقاضا
requisition U تقاضا
requisitioned U تقاضا
requisitioning U تقاضا
exigence U تقاضا
suit U تقاضا
demands U تقاضا
suited U تقاضا
suits U تقاضا
prayers U تقاضا
prayer U تقاضا
requesting U تقاضا
demand U تقاضا
request U تقاضا
requested U تقاضا
postulated U تقاضا
postulate U تقاضا
postulates U تقاضا
demanded U تقاضا
postulating U تقاضا
demand curve U منحنی تقاضا
demand factor U ضریب تقاضا
demand function U تابع تقاضا
demand factors U عوامل تقاضا
claimed <adj.> <past-p.> U تقاضا شده
demanded <adj.> <past-p.> U تقاضا شده
asked <adj.> <past-p.> U تقاضا شده
demand elasticity U کشش تقاضا
demand management U مدیریت تقاضا
supply and demand U عرضه و تقاضا
law of demand U قانون تقاضا
measurement of demand U تخمین تقاضا
offer and demand U عرضه و تقاضا
on demand U بنا به تقاضا
peak demand U حداکثر تقاضا
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
peak demand U بیشترین تقاضا
quantity of demand U مقدار تقاضا
information on demand U اطلاعات با تقاضا
demand pattern U الگوی تقاضا
demand schedule U جدول تقاضا
demand shift U انتقال تقاضا
elasticity of demand U کشش تقاضا
demand shift U تغییر تقاضا
demand side U ستون تقاضا
demand side U طرف تقاضا
demand surface U سطح تقاضا
demand surface U میزان تقاضا
demandable U قابل تقاضا
demandant U تقاضا کننده
excess demand U فزونی تقاضا
income elasticity of demand U درامدی تقاضا
requisitions U تقاضا کردن
plea U تقاضا استدعا
requisition U چیزمورد تقاضا
pleas U تقاضا استدعا
requested U تقاضا خواسته
demands U تقاضا کردن
requisition U تقاضا کردن
requisitioned U چیزمورد تقاضا
suing U تقاضا کردن
sues U تقاضا کردن
sued U تقاضا کردن
requisitioned U تقاضا کردن
requesting U تقاضا خواسته
application U فرم تقاضا
applications U فرم تقاضا
requisitioning U چیزمورد تقاضا
requisitioning U تقاضا کردن
requisitions U چیزمورد تقاضا
demanded U تقاضا کردن
adjure U تقاضا کردن
applier U تقاضا کننده
demand U تقاضا کردن
request U تقاضا خواسته
demand shift U جابجائی تقاضا
requests U تقاضا خواسته
sue U تقاضا کردن
requirement U تقاضا احتیاج
change in demand U تغییر تقاضا
autotomic U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous U متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
requested U تقاضا برای چیزی
measurement of demand U اندازه گیری تقاضا
quantity demanded U مقدار تقاضا شده
supply and demand law U قانون عرضه و تقاضا
solicit U درخواست یا تقاضا کردن از
law of supply and demand U قانون عرضه و تقاضا
glut U عرضه بیش از تقاضا
soliciting U درخواست یا تقاضا کردن از
request U تقاضا برای چیزی
send away for something <idiom> U تقاضا نامه نوشتن
requests U تقاضا برای چیزی
requesting unit U یکان تقاضا کننده
solicited U درخواست یا تقاضا کردن از
request for proposal U تقاضا برای پیشنهاد
solicits U درخواست یا تقاضا کردن از
price elasticity of demand U کشش قیمتی تقاضا
registrant U تقاضا ثبت کننده
stock requisition U تقاضا جهت کالا
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
requesting U تقاضا برای چیزی
indents U تقاضا یاسفارش جنس
demand paging U صفحه بندی تقاضا
demand for money U تقاضا برای پول
indent U تقاضا یاسفارش جنس
demanded U مطالبه تقاضا کردن
application U تقاضا برای چیز
indenting U تقاضا یاسفارش جنس
gluts U عرضه بیش از تقاضا
demand forecast U پیش بینی تقاضا
applicant U تقاضا کننده طالب
demand and supply market U بازار عرضه و تقاضا
applicants U تقاضا کننده طالب
demands U مطالبه تقاضا کردن
money demand U تقاضا برای پول
demand U مطالبه تقاضا کردن
adjure به اصرار تقاضا کردن
arc elasticity of demand U کشش کمانی تقاضا
applications U تقاضا برای چیز
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
demand U تقاضا برای انجام چیزی
demand versus quantity demanded U تقاضا در برابر مقدار تقاضاشده
overloads U تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
put in U تقاضا کردن پیشنهاد دادن
overloaded U تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
excess demand inflation U تورم ناشی از مازاد تقاضا
infinitely elastic demand curve U منحنی تقاضا با کشش نامحدود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com