Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
marker ship
U
کشتی نماینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ship's husband
U
مباشر و مالک نماینده کشتی
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
Other Matches
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
factors
U
نماینده
deputies
U
نماینده
representatives
U
نماینده ها
proctor
U
نماینده
factor
U
نماینده
indicatory
U
نماینده
indicant
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
attorney
U
نماینده
proxy
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
commissioner
U
نماینده
representative
U
نماینده
doers
U
نماینده
indicator
U
نماینده
doer
U
نماینده
representatives
U
نماینده
delegating
U
نماینده
delegated
U
نماینده
agents
U
نماینده
delegates
U
نماینده
dept
U
نماینده
depts
U
نماینده
agent
U
نماینده
deligate
U
نماینده
delegate
U
نماینده
delegates
U
نماینده ها
agency
U
نماینده
agencies
U
نماینده
mercantile agent
U
نماینده
nominees
U
نماینده
nominee
U
نماینده
deputy
U
نماینده
sales agent
U
نماینده فروش
represents
U
نماینده بودن
representation
U
تمثال نماینده
envoi
U
مامور نماینده
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
legate
U
نماینده پاپ
expessive
U
حاکی نماینده
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
customs agent
U
نماینده گمرکی
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
sales representative
U
نماینده فروش
priority indicator
U
نماینده اولویت
consular agent
U
نماینده کنسولی
represent
U
نماینده بودن
representative elements
U
عناصر نماینده
envoy
U
مامور نماینده
legates
U
نماینده پاپ
envoys
U
مامور نماینده
representations
U
تمثال نماینده
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
deputations
U
نماینده نمایندگی
sole agent
U
نماینده انحصاری
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
assignee
U
نماینده مامور
law agent
U
نماینده قضایی
represented
U
نماینده بودن
walking delegate
U
نماینده سیار
law agent
U
نماینده حقوقی
parliamentarians
U
نماینده مبرز
parliamentarian
U
نماینده مبرز
stack indicator
U
نماینده پشته
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
deputation
U
نماینده نمایندگی
internunico
U
نماینده پاپ
deputies
U
وکیل نماینده
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
permanent deligate
U
نماینده دایمی
check indicator
U
نماینده مقابله
deputy
U
وکیل نماینده
election
U
انتخاب نماینده
insurance agent
U
نماینده بیمه
overseas agent
U
نماینده خارجی
by depty
U
بوسیله نماینده
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
to act for somebody
U
نماینده کسی بودن
delegacy
U
نماینده هیئت نمایندگان
sole agent
U
نماینده منحصر بفرد
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
special agent
U
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
factor
U
حق العمل کار نماینده
envoy extraordiinary
U
نماینده فوق العاده
exponent
U
شرح دهنده نماینده
senator
U
نماینده مجلس سنا
senators
U
نماینده مجلس سنا
full length
U
نماینده تمام قدانسان
forwarding agent
U
نماینده حمل و نقل
exponents
U
شرح دهنده نماینده
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
officially represented
U
دارای نماینده رسمی
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
lord lieutenant
U
نماینده پادشاه در ایالات
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
home service agent
U
نماینده فروش داخلی
guidon
U
پرچم نماینده واحد
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
legate
U
نماینده پاپ حاکم
legates
U
نماینده پاپ حاکم
factors
U
حق العمل کار نماینده
ho stands for water
U
نماینده اب است O2H
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
typified
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
genotype
U
نوع معرف و نماینده یک جنس
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
g man
U
نماینده مخصوص دایره بازرسی
agents
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
agent
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
typifies
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
legates
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
legate
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
syndic
U
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
symptomatic
U
مطابق نشانه بیماری نماینده
marker ship
U
ناو نماینده یاجلودار ستون
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify
U
ادم ساختن نماینده بودن از
typifying
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
prows
U
کشتی عرشه کشتی
prow
U
کشتی عرشه کشتی
residents
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
he voted by proxy
U
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
subagent
U
عامل دست دوم نماینده فرعی
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
resident
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere
U
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music
U
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
residency
U
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
keelage
U
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
state's attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy
U
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill
U
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
noting
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
embassies
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
note
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
roundhead
U
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary
U
نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs
U
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com