English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wrecked U کشتی شکسته
castway U کشتی شکسته
wrech U کشتی شکسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shipwreck U کشتی شکسته شدن
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
cast away U کشتی شکسته مطرود
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
Other Matches
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
heartsick U دل شکسته
in pieces U شکسته
shakier U شکسته
disrupted U شکسته
heart broken U دل شکسته
fragmentary U شکسته
fragmental U شکسته
running hand U خط شکسته
fracted U شکسته
shakiest U شکسته
heartbroken U دل شکسته
downhearted U دل شکسته
wrecked U شکسته
zigzag U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzagging U شکسته
cursive U خط شکسته
zigzags U شکسته
shaky U شکسته
broken U شکسته
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
red short U شکسته سرخ
deject U دل شکسته کردن
fractured U سطح شکسته
cold short U شکسته سرد
flinders U قطعات شکسته
shatter U قطعات شکسته
fracture U سطح شکسته
shatters U قطعات شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
crushed stone U سنگ شکسته
sherd U کوزه شکسته
raddled U شکسته شده
fyloft U صلیب شکسته
taxis U شکسته بندی
ballast U مصالح شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
chevron U پرانتز شکسته
fracturing U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
bone setting U شکسته بندی
shards U کوزه شکسته
distort U شکسته شدن
distorts U شکسته شدن
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
broken stone U سنگ شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
shard U کوزه شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
fractures U سطح شکسته
modesty U شکسته نفسی
framentary U شکسته ناقص
puncture U شکسته شدن
broken U شکسته شده
punctured U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
puncturing U شکسته شدن
split screen U صفحه شکسته
osteopathist U شکسته بند
split-screen U صفحه شکسته
bonesetter U شکسته بند
bone setter U شکسته بند
hot short U شکسته گرم
haken kreuz U صلیب شکسته
orthopaedics U شکسته بندی
orthopedics U شکسته بندی
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
refracting U شکسته شدن نور
brokenly U بطور شکسته یا بریده
refracted U شکسته شدن نور
broken hardening U سخت گردانی شکسته
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
chippings U سنگ شکسته ریز
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
refracts U شکسته شدن نور
humble U شکسته نفسی کردن
potsherd U تکه سفال شکسته
splint U چوب شکسته بندی
splint U وسایل شکسته بندی
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
agmatology U علم شکسته بندی
infirmly U بطور علیل یا شکسته
refract U شکسته شدن نور
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
zircon U سخن دست و پا شکسته
jargon U سخن دست و پا شکسته
pulled U شکسته شده افتاده
humblest U شکسته نفسی کردن
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
swastika U صلیب شکسته المان نازی
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
prows U کشتی عرشه کشتی
prow U کشتی عرشه کشتی
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
keelage U حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
light ship U کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg U قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag U قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
gibberish U حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
board U کشتی
flat U پل کشتی
flattest U پل کشتی
hulks U کشتی
hulk U کشتی
aft U در پس کشتی
argo U کشتی
bottoms U کشتی
bilge U اب ته کشتی
bottom U کشتی
deck U پل کشتی
decked U پل کشتی
decks U پل کشتی
afloat U در کشتی
boarded U کشتی
foreship U سر کشتی
puppis U کشتی دم
vessel U کشتی
vessels U کشتی
ark U کشتی
catch U کشتی کج
on the water U در کشتی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com