Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make ap a ship
U
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to prize a ship
U
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war
U
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
salvor
U
نجات دهنده کشتی یا کالاهای ان در دریا
jettisoned
U
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning
U
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisons
U
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettison
U
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jetsam
U
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
barrier light
U
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
flotsam and jetsam
U
کالاهایی که توسط ناخدای کشتی به دریا ریخته شده
to take ship
U
با کشتی بردن
to walk the plank
U
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
wet storage
U
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
continental shelf
U
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
U
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
foray
U
غنیمت
spoil
U
غنیمت
forays
U
غنیمت
spoiled
U
غنیمت
booty
U
غنیمت
spoiling
U
غنیمت
spoils
U
غنیمت
mean sea level
U
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
There is no time like the present .
<proverb>
U
دم غنیمت است .
capturing
U
غنیمت گرفتن
captures
U
غنیمت گرفتن
booty of war
U
غنیمت جنگی
capture
U
غنیمت گرفتن
plunders
U
به غنیمت گرفتن
plundering
U
به غنیمت گرفتن
booty
U
غنیمت جنگی
plundering
U
یغما غنیمت
snap at
U
غنیمت شمردن
to take a of
U
غنیمت شمردن
plunder
U
به غنیمت گرفتن
plunders
U
یغما غنیمت
plunder
U
یغما غنیمت
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
trophy of war
U
غنیمت جنگی از دشمن
To capture as booty .
U
غنیمت جنگه گرفتن
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
You might as well take advantage of the savings.
U
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
prizing
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
holding anchorage
U
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
imbibed
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
U
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
U
پیش بردن جلو بردن
masochism
U
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow
U
کشتی عرشه کشتی
prows
U
کشتی عرشه کشتی
keelage
U
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
holm
U
دریا
sea foam
U
کف آب دریا
ground
U
کف دریا
lough
U
اب دریا
meerschaum
U
کف دریا
meerscham
U
کف دریا
benthos
U
ته دریا
channeling
U
دریا
channel
U
دریا
waterscape
U
اب دریا
channeled
U
دریا
sea bed
U
کف دریا
channelled
U
دریا
beach foam
U
کف آب دریا
on the sea
U
دریا
the wave
U
دریا
bree
U
دریا
high water
U
مد دریا
main
U
دریا
ocean foam
U
کف آب دریا
seabed
U
کف دریا
high tide
U
مد دریا
channels
U
دریا
mere
U
دریا
the blue
U
دریا
the deep
U
دریا
acajou
U
دریا
spume
U
کف آب دریا
asea
U
در دریا
asea
U
به دریا
at sea
U
در دریا
merest
U
دریا
floods
U
رو د دریا
high tides
U
مد دریا
sea foam
U
کف دریا
sea froth
U
کف دریا
sepiolite
U
کف دریا
d.j.'s locker
U
ته دریا
saltwater
U
اب دریا
flood
U
رو د دریا
cuttlebone
U
کف دریا
seas
U
دریا
flooded
U
رو د دریا
overboard
U
در دریا
high water line
U
خط مد دریا
sea
U
دریا
cuttle bone
U
کف دریا
sea anchor
U
لنگر دریا
sea-going
U
باب دریا
sailer
U
دریا نورد
sea bed
U
بستر دریا
sea going
U
باب دریا
sea state
U
حالت دریا
sea board
U
کناره دریا
seafolk
U
دریا نوردان
seagirt
U
محاط دریا
seagoer
U
دریا نورد
shipman
U
دریا نورد
seagoing
U
دریا پیما
seagoing
U
دریا نورد
seapuss
U
گرداب دریا
seaward
U
بسوی دریا
high tides
U
حداکثر مد دریا
high tide
U
حداکثر مد دریا
seaway
U
دریا راه
seaworthy
U
اماده دریا
seacoast
U
دریا کنار
seacoast
U
ساحل دریا
sea born
U
زاده دریا
sea coast
U
کرانه دریا
sea coast
U
ساحل دریا
sea cock
U
شیر دریا
sea duty
U
خدمت دریا
sea girt
U
دریا بست
sea purse
U
گرداب دریا
sea shore
U
کرانه دریا
sea sickness
U
دریا گرفتگی
sea state
U
وضعیت دریا
sea water damage
U
خسارت اب دریا
seaborne
U
دریا برد
shipper
U
دریا نورد
outbound
U
رهسپار دریا
waterside
U
کنار دریا
ranges
U
حدودجذر و مد دریا
ranged
U
حدودجذر و مد دریا
range
U
حدودجذر و مد دریا
chlorinity
U
غلظت اب دریا
seabed
U
بستر دریا
dead in the water
U
متوقف در دریا
datum level
U
سطح اب دریا
davy jones
U
جنی دریا
heave of the sea
U
زورخیزاب دریا
holding ground
U
گیرایی کف دریا
strands
U
کنار دریا
shore
کنار دریا
shore
U
ساحل دریا
voyages
U
سفر دریا
voyage
U
سفر دریا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com