Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
carload shipment
U
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
tonnage
U
فرفیت کشتی
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
gallonage
U
فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
portage
U
کرایه فرفیت کشتی
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
univalent
U
دارای یک فرفیت
nitric
U
دارای نیتروژن با فرفیت بالا
pentavalent
U
دارای پنج فرفیت یا بنیان
pinfall
U
تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
polyploid
U
دارای کروموسومهایی چندبرابر تعداد اصلی
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
trouty
U
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
particularity
U
دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
haplont
U
موجوداتی که دارای تعداد کروموزوم هایی مانندسلولهای جنسی هستند
doubled up
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
over shipment
U
ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
capital ship
U
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
multimult
U
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
lateener
U
کشتی دارای بادبان سه گوش
lateen sail
U
کشتی دارای بادبان سه گوش
stern wheeler
U
کشتی دارای پروانه درعقب
bilgy
U
دارای بوی گنداب کشتی
ketches
U
کشتی دارای بادبان جلو و عقب
ketch
U
کشتی دارای بادبان جلو و عقب
convoys
U
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy
U
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
berthing capacity
U
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
protons
U
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton
U
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
combinatorics
U
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
valence
U
واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
ssquare rig
U
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
roundest
U
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
U
تعداد تیر تعداد شلیک دور
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
odder
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd
U
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
opportune lift
U
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
adjutantship
U
معینی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
adjutancy
U
معینی معاونت
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
station
U
درپست معینی گذاردن
inbound
U
محصور در حدود معینی
stationed
U
درپست معینی گذاردن
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
ageless
U
بدون عمر معینی
stations
U
درپست معینی گذاردن
grid anode capacity
U
فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
U
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
clearing and switch buying
U
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts
U
قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
viewport
U
فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
helmzhold resonator
U
محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
prow
U
کشتی عرشه کشتی
prows
U
کشتی عرشه کشتی
grand larceny
U
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while
U
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne
U
رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
contenting
U
فرفیت
volume capacity
U
فرفیت
content
U
فرفیت
capacity
U
فرفیت
capacities
U
فرفیت
tankage
U
فرفیت
equipotential
U
هم فرفیت
line capacitance
U
فرفیت خط
load
U
فرفیت
lifting
U
فرفیت
lifted
U
فرفیت
lift
U
فرفیت
volumes
U
فرفیت
volume
U
فرفیت
incapacious
U
بی فرفیت
throughput
U
فرفیت
lifts
U
فرفیت
loading
U
فرفیت
loading capacity
U
فرفیت
valence
U
فرفیت
loads
U
فرفیت
spanned
U
فرفیت
spanning
U
فرفیت
span
U
فرفیت
spans
U
فرفیت
capacitance
U
فرفیت
future perfect tense
U
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
loading
U
فرفیت بارگیری
road capacity
U
فرفیت جاده
useful capacity
U
فرفیت مفید
output capacitance
U
فرفیت خروجی
low capacitance cable
U
کابل با فرفیت کم
load capacity
U
فرفیت باربری
load capacity
U
فرفیت بار
load carring capacity
U
فرفیت باربری
design capacity
U
فرفیت طرح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com