Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
butterfingers
U
کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he received a broken hand
U
دستش شکست
catch
U
بازی دستش ده
the curtain falls
U
پرده میافتد
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
a hand to mouth existence
<idiom>
U
دستش به دهانش می رسد
I paid him back. in his own coin.
U
حقش را کف دستش گذاشتم
She really gets me . She infuriates .
U
از دستش خیلی کوکم
I clasped her hand warmly.
U
دستش را بگرمی می فشرم
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
living from hand to mouth
<idiom>
U
دستش به دهانش می رسد
he did his level best
U
انچه از دستش برامدکرد
be caught out
<idiom>
U
دستش بر ملا می شود
way the wind blows
<idiom>
U
چیزی که اتفاق میافتد
f. come f.served
U
رودتر راه میافتد
it is of frequent
U
بسیار اتفاق میافتد
gutter ball
U
گویی که به شیار میافتد
The people have got wise to him.
U
مردم دستش را خوانده اند
I ll pay him back in his own coin .
U
حقش را کف دستش خواهم گذارد
money burns a hole in his pocket
<idiom>
U
پول تو دستش بند نمی شود
commonest
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
common
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
processionist
U
کسیکه با دستهای راه میافتد
lenght
U
ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
heavies
U
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
lineball
U
توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
heaviest
U
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier
U
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy
U
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
foot pedal switch
سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
chippie
U
ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
combinatorial explosion
U
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
have one's hand full
U
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
air operated tipping gear
U
چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
netball
U
توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
Foxes when they cannot reach the grapes say they a.
<proverb>
U
روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
yorker
U
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
cyclic
U
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
coincidence element
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit
U
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
U
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
He has an itching palm .
U
دستش کج است ( اهل دزدی است )
an intercurrent disease
U
ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
spigot
U
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
it occurs twice a day
U
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com