English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intestate U کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
testate U وصیت کرده
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
making a will U وصیت کردن
bequeathed U وصیت کردن
hand down <idiom> U وصیت کردن
will U وصیت کردن
bequeathing U وصیت کردن
make a will U وصیت کردن
bequeath U وصیت کردن
make one's will U وصیت کردن
willed U وصیت کردن
bequeaths U وصیت کردن
wills U وصیت کردن
to make one's will U وصیت کردن
willed U وصیت وصیت نامه
wills U وصیت وصیت نامه
will U وصیت وصیت نامه
to nuncupate a will U زبانی وصیت کردن
testate U وصیت کردن شهادت دادن
devising U تعبیه کردن وصیت نامه
devises U تعبیه کردن وصیت نامه
devise U تعبیه کردن وصیت نامه
devised U تعبیه کردن وصیت نامه
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
de- U کرده را خنثی کردن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
gird U احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
testaments U وصیت
bequests U وصیت
bequest U وصیت
injunctions U وصیت
injunction U وصیت
testament U وصیت
willed U وصیت وصیتنامه
testaments U وصیت نامه
wills U وصیت وصیتنامه
willed U وصیت وصایا
intestate U بدون وصیت
possessory will U وصیت تملیکی
universal legacy U وصیت مطلق
will U وصیت وصیتنامه
he died intestate U بی وصیت مرد
contractual will U وصیت عهدی
intestate U متوفای بی وصیت
testament U وصیت نامه
testamentary U وصیت شده
testamentary U مطابق با وصیت
will U وصیت وصایا
nuncupative will U وصیت شفاهی
testate U دارای وصیت
testator U وصیت کننده
wills U وصیت وصایا
administration of a will U اجرای وصیت نامه
intestacy U نداشتن وصیت نامه
intestacy U فوت پیش از وصیت
testaments U تدوین وصیت نامه
intestate death U موت بدون وصیت
intestate U فاقد وصیت نامه
will U با وصیت واگذارکردن خواستن
Old Testament U پیمان یا وصیت قدیم
testamentary U وابسته به وصیت نامه
testament U تدوین وصیت نامه
law of succession U حقوق ارث و وصیت
wills U با وصیت واگذارکردن خواستن
willed U با وصیت واگذارکردن خواستن
testacy U تهیه وتدوین وصیت نامه
demise U انتقال دادن مال با وصیت
d. will U پیش نویس یا وصیت نامه
begueath U تملیک مال به وسیله وصیت
republication of will U اعاده اعتبار وصیت نامه
intestate U کسی که بدون وصیت می میرد
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
devised U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising U به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gavelkind U تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
nuncupative will U در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
holographs U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph U سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
off the trail U پی گم کرده
gelid U یخ کرده
puffed <adj.> U پف کرده
souffles U پف کرده
unconsciously U غش کرده
puff pastry U پف کرده
bloat U پف کرده
bouffant U پف کرده
soufflTs U پف کرده
souffle U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
infusions U دم کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
unconscious U غش کرده
beastby U کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puffed <adj.> U ورم کرده
warm infusion U چیز دم کرده
enrooted U ریشه کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
distent U ورم کرده
shot U اصابت کرده
self taught U تحصیل کرده
airless U گرفته یا دم کرده
shots U اصابت کرده
puffed <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
tumid <adj.> U باد کرده
turgid <adj.> U باد کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
fried U سرخ کرده
educated U تحصیل کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
rooted U ریشه کرده
sweated U عرق کرده
tumescent U ورم کرده
mistaken U اشتباه کرده
full grown U رشدکامل کرده
sawn U اره کرده
risen U طلوع کرده
iced U خنک کرده
purified U پاک کرده
picked U پاک کرده
chose U انتخاب کرده
whey U شیرچرخ کرده
protuberant U باد کرده
begotten U تولید کرده
swollen U ورم کرده
swollen U اماس کرده
fled U فرار کرده
full-grown U رشدکامل کرده
grown U رشد کرده
refined U تمیز کرده
deep-rooted U ریشه کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
tumid U اماس کرده
deep rooted U ریشه کرده
smoothfaced U صاف کرده
indrawn U جذب کرده
unruffled U ارام کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
they have done their work U را کرده اند
blubbery U ورم کرده
painted U رنگ کرده
clarified U صاف کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
strained U صاف کرده
decorated U زینت کرده
knotted U ازدحام کرده
puffy <adj.> U باد کرده
baggily U بطورباد کرده
bendon U نیت کرده
billowy U باد کرده
ventricular U باد کرده
intumescent U اماس کرده
in flower U شکوفه کرده
ghi U کره اب کرده
it is very easily done U کرده میشود
fecit U درست کرده
farthingale U دامن پف کرده
farcie U دلمه کرده
gets U کسب کرده
bunged up U باد کرده
began U شروع کرده
getting U کسب کرده
ghee U کره اب کرده
get U کسب کرده
grown-ups U رشد کرده
grown-up U رشد کرده
intumescent U باد کرده
fretty U اماس کرده
inwrought U از تو کار کرده
fubsy U قوز کرده
fucate U رنگ کرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com