Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
clothes horse
U
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horses
U
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dandyism
U
توجه زیاد به لباس
it askes for attention
U
توجه لازم دارد
liveryman
U
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
beau
U
مردیکه خیلی بزن توجه دارد
attention
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
welfare state
U
دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
attentions
U
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupt
U
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupts
U
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupting
U
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
insert
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts
U
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
U
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
ambivert
U
شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
ambiversion
U
شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
hub
U
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
motley
U
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out
U
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
U
لباس نجات لباس چوب پنبهای
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
U
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
steam irons
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniform
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
guize
U
فاهر
guises
U
فاهر
guise
U
فاهر
squalid
U
بد فاهر
manifests
U
فاهر
faces
U
فاهر
manifesting
U
فاهر
sensation
U
فاهر
manifested
U
فاهر
apparent
U
فاهر
face
U
فاهر
manifest
U
فاهر
exteriority
U
فاهر
sensations
U
فاهر
semblable
U
فاهر
ostensible
U
فاهر
external
U
فاهر
the outward state
U
فاهر
externally
U
فاهر
outsides
U
فاهر
surfaces
U
فاهر
outside
U
فاهر
on the surface
U
در فاهر
mien
U
فاهر
rinds
U
فاهر
rind
U
فاهر
superficies
U
فاهر
externals
U
فاهر
surfaced
U
فاهر
appearance
U
فاهر
appearances
U
فاهر
surface
U
فاهر
superficial
U
فاهر
groomed
U
فاهر
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
surfaces
U
رویه فاهر
aspect
U
صورت فاهر
outside appearance
U
صورت فاهر
habits
U
مشرب فاهر
spring
U
فاهر شدن
formalist
U
فاهر پرست
seems
U
فاهر شدن
habit
U
مشرب فاهر
in outward show
U
بصورت فاهر
trumpery
U
خوش فاهر
seemed
U
فاهر شدن
seem
U
فاهر شدن
turn-ups
U
فاهر شدن
turn up
U
فاهر شدن
pro forma
U
از لحاظ فاهر
turned out
U
فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
hermaphrodites
U
خنثی فاهر
hermaphrodite
U
خنثی فاهر
gloss
U
جلوه فاهر
look
U
فاهر شدن
surface
U
رویه فاهر
personal appearance
U
وضع فاهر
simulations
U
فاهر سازی
merged
U
دشمن فاهر شد
simulation
U
فاهر سازی
outward show
U
نمایش فاهر
surfaced
U
رویه فاهر
springs
U
فاهر شدن
exposed
U
فاهر شده
outsight
U
فاهر بینی
aspects
U
صورت فاهر
looks
U
فاهر شدن
outward show
U
صورت فاهر
faces
U
فاهر منظر
face
U
فاهر منظر
nominally
U
بصورت فاهر
settings
U
وضع فاهر
setting
U
وضع فاهر
outwardly
U
برحسب فاهر
the out ward eye
U
چشم فاهر
to out ward seeming
U
برحسب فاهر
appearance
U
فاهر نمایش
to make ones a
U
فاهر شدن
the outward man
U
انسان فاهر
appearances
U
فاهر نمایش
garb
U
کسوت فاهر
hues
U
تصویر فاهر
semblance
U
صورت فاهر
hue
U
تصویر فاهر
affecter
U
فاهر ساز
similitude
U
بیرون فاهر
looked
U
فاهر شدن
judge by appearances
U
حکم به فاهر کردن
resurfaces
U
دوباره فاهر شدن
resurface
U
دوباره فاهر شدن
seeming
U
فاهر نما زیبایی
outward things
U
جهان برونی یا فاهر
exposure
U
فاهر شدن عکس
affectedly
U
از روی فاهر سازی
exposures
U
فاهر شدن عکس
resurfaced
U
دوباره فاهر شدن
show up
<idiom>
U
فاهر شدن ،رسیدن
for a sake
U
برای حفظ فاهر
to keep up appearances
U
حفظ فاهر کردن
phantoms
U
منظر فاهر فریبنده
phantom
U
منظر فاهر فریبنده
the outer man
U
وضع فاهر شخص
of the surface
U
در صورت فاهر از بیرون
develops
U
فاهر کردن عکس
prima facie evidence
U
مدرک به فاهر قاطع
verisimilar
U
دارای فاهر حقیقی
pro forma
U
برای صورت فاهر
on the surface
U
درصورت فاهر از بیرون
outed
U
رفتن فاهر شدن
out-
U
رفتن فاهر شدن
out
U
رفتن فاهر شدن
pro forma
U
منباب فاهر فاهری
phantasm
U
فاهر فریبنده سایه
develop
U
فاهر کردن عکس
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
acronichal
U
فاهر شونده در غروب افولی
cycle
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycle
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycled
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
deponont
U
در فاهر مجهول و در باطن معلوم
cycled
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycles
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
acronical
U
فاهر شونده در غروب افولی
hued
U
دارای فاهر ونمای مخصوص
cycles
U
بصورت متناوب فاهر شدن
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
rounding
U
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
sterling
U
فاهر وباطن یکی واقعی
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
notation
U
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
specious
U
دارای فاهر زیبا وفریبنده
scarious
U
دارای فاهر خشک وپلاسیده
paradoxical
U
در فاهر مهمل و درواقع درست
turn up
<idiom>
U
به طور ناگهانی فاهر شدن
opportunity target
U
هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
aspect
U
روش فاهر سازی چیزی
reasonable and probable cause
U
علت معقول و به فاهر درست
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
aspects
U
روش فاهر سازی چیزی
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
stuffed shirts
U
ادم خوش فاهر وتوخالی
stuffed shirt
U
ادم خوش فاهر وتوخالی
notations
U
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
i did it for show
U
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
successive
U
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
pop up
<idiom>
U
غیر منتظره یا ناگهانی فاهر شدن
developer
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developers
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
paged
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
outwardness
U
کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
pages
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
proteranthous
U
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
deusexmachina
U
شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
whited
U
ادم بد باطن و خوش فاهر چیز گرانبها
disposure
U
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
prints
U
فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
formalism
U
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
textualism
U
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com