Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stalinize
U
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shavian
U
پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
stalinism
U
روش سیاسی ژوزف استالین
the big three
U
روزولت و استالین و بعدهابه اتلی
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
russify
U
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
stalinism
U
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
trotskism
U
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
the big three
U
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
governmentalize
U
پیرو و تابع قانون کردن
to lead away
U
پیرو خود کردن کشیدن
dogma
U
اصول عقاید
multiplicity of creeds
U
تعد د عقاید
inquisitor
U
مفتش عقاید
religious tenets
U
عقاید مذهبی
inquisitors
U
مفتش عقاید
dogmas
U
اصول عقاید
mendelism
U
عقاید مندل
feet on the ground
<idiom>
U
عقاید عاقلانه
censorship
U
سانسور عقاید
nihilism
U
عقاید نهیلیستی
neologize
U
دارای عقاید نوین
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
orientalism
U
عقاید یا سیاست شرقی
small-minded opinions
U
عقاید کوته نظر
sounding board
U
عامل انتشار عقاید
soundboard
U
عامل انتشار عقاید
sounding boards
U
عامل انتشار عقاید
medievalism
U
عقاید قرون وسطایی
symbolic
U
مط العه دلایل و عقاید
lutheranism
U
عقاید لوتر وکلیسای او
symbolically
U
مط العه دلایل و عقاید
leninism
U
عقاید اشتراکی لنین
rationale
U
توضیح اصول عقاید
paradoxical
U
مخالف عقاید عمومی
orthodox
U
مطابق عقاید کلیسای مسیح
syncretic
U
تلفیق کننده عقاید مختلف
doctrinal
U
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
syncretism
U
اعتقاد به توحید عقاید همتایی
junkerdom
U
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerism
U
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
Machiavellian
U
وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
ultranationalism
U
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
public opinion polling
U
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
inquisition
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
His political beliefs are old hat now .
U
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
self expression
U
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
presbyterianism
U
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
swelled head
U
دارای عقاید بزرگ خود فروش
romanism
U
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
brainwashing
U
تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
interfaith
U
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
heterodox
U
دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
ideogram
U
تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
naturism
U
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
secondary planet
U
پیرو
slaved
U
پیرو
follower
U
پیرو
slaves
U
پیرو
satellites
U
پیرو
followers
U
پیرو
satellite
U
پیرو
pursuant
U
پیرو
follwer
U
پیرو
sequela
U
پیرو
sequent
U
پیرو
henchman
U
پیرو
cohort
U
پیرو
succedaneous
U
پیرو
cohorts
U
پیرو
slave
U
پیرو
henchmen
U
پیرو
slaving
U
پیرو
sequacious
U
پیرو
thereinafter
U
پیرو ان
to heel
U
پیرو
brainwashes
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
Hungarian Activism
U
[جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
fundamentalism
U
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
modernism
U
نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
sidekick
U
ادم پیرو
disciples
U
پیرو هواخواه
vassals
U
تابع پیرو
platonist
U
پیرو افلاطون
disciple
U
پیرو هواخواه
obedient to the law
U
پیرو قانون
sidekicks
U
ادم پیرو
adherent
U
تابع پیرو
adherents
U
تابع پیرو
platonic
U
پیرو افلاطون
succedent
U
پیرو متعاقب
satellite processor
U
پردازشگر پیرو
rightteous
U
پیرو شریعت
shiite
U
پیرو شیعه
law-abiding
U
پیرو قانون
true-blue
U
پیرو متعصب
vassal
U
تابع پیرو
faddish
U
پیرو مد زودگذر
leninist
U
پیرو لنین
shamanism
U
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
dialectician
U
پیرو منطق استدلالی
stoic
U
پیرو فلسفه رواقیون
classical
U
پیرو سبکهای باستانی
episcopalian
U
پیرو کلیسای اسقفی
sunnite
U
پیرو مذهب سنت
stoical
U
پیرو فلسفه رواقیون
realist
U
پیرو مکتب realism
realists
U
پیرو مکتب realism
episcopalians
U
پیرو کلیسای اسقفی
master slave system
U
سیستم راهبر پیرو
epicure
U
پیرو عقیده اپیکور
conservatives
U
پیرو سنت قدیم
conservative
U
پیرو سنت قدیم
religionist
U
پیرو متعصب دین
wesleyan
U
پیرو جان وسلی
wagnerite
U
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
wagnerian
U
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
shia
U
پیرو مذهب شیعه
socratic
U
پیرو حکمت سقراط
partisans
U
حامی پیرو متعصب
partisan
U
حامی پیرو متعصب
epicures
U
پیرو عقیده اپیکور
slave mode
U
حالت پیرو یا برده
pragmatist
U
پیرو فلسفه عملی
shiite
U
پیرو مذهب شیعه
partizan
U
حامی پیرو متعصب
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
manichaean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
sensualist
U
پیرو هوای نفس واحساس
manichean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
rabbinist
U
پیرو خاخام هایاعلمای یهود
manichee
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
pythagorean
U
پیرو یا وابسته به فلسفه فیثاغورث
malthusian
U
پیرو عقیده توماس مالتوس
followers
U
پیرو مذهب شیعه مقلد
kantian
U
وابسته به یا پیرو فلسفه کانت
to be at the foot of any one
پیرو یا شاگرد کسی بودن
sensuous
U
پیرو محسوسات ولذات نفسانی
atistotelian
U
وابسته به ارسطوشاگرد یا پیرو ارسطو
major party
U
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
sensuously
U
پیرو محسوسات ولذات نفسانی
follower
U
پیرو مذهب شیعه مقلد
cynics
U
بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
platonize
U
پیرو فلسفه ایده الی شدن
traditionalist
U
پیرو روایات وسنن سنت گرای
traditionalists
U
پیرو روایات وسنن سنت گرای
cynic
U
بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
schoolman
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
drum majorette
U
زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
pindaric
U
پیرو سبک مغلق نویسی شاعریونانی موسوم به
schoolastic
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
economic determinism
U
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
owenism
U
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
evangelical
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
leninism
U
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
bakuninism
U
اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
fascism
U
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
ideological war
U
جنگ عقیدتی جنگ عقاید
sunni
U
اهل سنت پیرو مذهب سنت
revisionism
U
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com