English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
twitchy U عصبی
nervous U عصبی
neural U عصبی
overwrought U عصبی
abnerval U عصبی
engram U رد عصبی
neurogram U رد عصبی
neurotic U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
nervelessness U بی عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
uptight U عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve center U مرکز عصبی
causalgia U سوزش عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی
neuritis U التهاب عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
shock U حمله عصبی
shocked U حمله عصبی
shocks U حمله عصبی
willies U حمله عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
plexus U شبکه عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural network U شبکه عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
neural arc U قوس عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neural induction U القای عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
nerve block U وقفه عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
ganglion U غده عصبی
neurons U یاخته عصبی
neuron U یاخته عصبی
nerves U رشته عصبی
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
Relax! U عصبی نشو!
nerve U رشته عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
neurogenic U دارای ریشه عصبی
tenser U عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
discharge U شلیک عصبی تخلیه
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
hysteria U هیستری حمله عصبی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
tracts U دسته تار عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
commissure U بافت عصبی رابط
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neurotic U دچار اختلال عصبی
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
tract U دسته تار عصبی
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
tenses U عصبی وهیجان زده
cns U دستگاه عصبی مرکزی
tensest U عصبی وهیجان زده
tensing U عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
jittery U وحشت زده و عصبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
tensed U عصبی وهیجان زده
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
ans U دستگاه عصبی خود مختار
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic U برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com