English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to give somebody a roasting <idiom> U کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
to give somebody a ticking-off <idiom> U کسی را شستن وکنار گذاشتن [ پر خاش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In every nook and corner . U درهر گوشه وکنار
spooney U اهل بوس وکنار
hold back <idiom> U عقب وکنار ماندن
He is through ( done ) with politics . U سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
spoony U احمق اهل بوس وکنار
smooched U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooching U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooches U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
smooch U بوسیدن وعشقبازی کردن بوس وکنار
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
launders U شستن
leach U شستن
deterge U شستن
scours U شستن
washes U شستن
elute U شستن
to purge a way U شستن
elutriate U با اب شستن
wash U شستن
to wash up U شستن
rinses U شستن
rinsed U با اب شستن
rinse U شستن
washed U شستن
rinse U با اب شستن
launder U شستن
laundered U شستن
laundering U شستن
rinsed U شستن
rinses U با اب شستن
scour U شستن
scoured U شستن
wash up U دست و رو شستن
saponification U با صابون شستن
carpet washing U شستن فرش
to sponge off U با اسفنج شستن
to sponge down U با اسفنج شستن
make flush U شستن با جریان سریع
slush U باچلپ وچلوپ شستن
to wash something up U بکنار ساحل شستن چیزی
bleach U سفید کردن شستن کامل
bleached U سفید کردن شستن کامل
maundy U ایین شستن پای بی نوایان
to wash something ashore U بکنار ساحل شستن چیزی
bleaches U سفید کردن شستن کامل
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes] U شستن [تمییز کردن] ظرف
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
sculleries U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
scullery U جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
bleaches U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleach U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached U سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
pay d. U خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
To wash ones hands of somebody (something). U دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
lavabo U ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
flushing U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushes U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flush U شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
gold washing U شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
inculcating U پا گذاشتن
lays U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
load U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
placing U گذاشتن
lay U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
leave U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
loads U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
put U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
let U گذاشتن
placements U گذاشتن
placement U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
leaving U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
point U نوک گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
bank U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
bordered U لبه گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
embed U کار گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
begueath U به ارث گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
installing U کار گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
install U کار گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
fix U کار گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
installs U کار گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
respects U احترام گذاشتن به
expose U بی پناه گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
To grow a beard . U ریش گذاشتن
To grow a mustache . U سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone. U سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction . U فرق گذاشتن
let loose <idiom> U آزاد گذاشتن
look up to <idiom> U احترام گذاشتن به
pull the wool over someone's eyes <idiom> U سربه سر گذاشتن
put in (time) <idiom> U وقت گذاشتن
set (someone) up <idiom> U یه جای گذاشتن
split hairs <idiom> U فرق گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
undercharge U کم خرج گذاشتن در
underpricing U کم قیمت گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com