English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
give a person in charge U کسی را تحویل پلیس دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
give in charge U تحویل پلیس دادن
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
Other Matches
handover U تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
delivers U تحویل دادن
surrendered U تحویل دادن
to hand over U تحویل دادن
surrender U تحویل دادن
rendered U تحویل دادن
deliver U تحویل دادن
render U تحویل دادن
delivering U تحویل دادن
hand over U تحویل دادن
surrenders U تحویل دادن
supplying U تحویل دادن
renders U تحویل دادن
to deliver over U تحویل دادن
supplied U تحویل دادن
shortchange U کم تحویل دادن
supply U تحویل دادن
district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
delivery U تحویل کالا دادن
deliveries U تحویل کالا دادن
redeliver U دوباره تحویل دادن
to drop something off [at someone's] U چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
supplied U تحویل دادن تغذیه کردن
supply U تحویل دادن تغذیه کردن
bond U به انبار گمرک تحویل دادن
turn in U تحویل دادن جنس به انبار
supplying U تحویل دادن تغذیه کردن
to get something to somebody U تحویل دادن چیزی به کسی
delivers U تحویل دادن پرتاب بمب یا گلوله
deliver U تحویل دادن پرتاب بمب یا گلوله
cumulative delivery diagram U منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
procurement rate U نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
bobby U پلیس
gendarme U پلیس
police dog U سگ پلیس
polices U پلیس
gendarmes U پلیس
cops U پلیس
policed U پلیس
cop U پلیس
guard dog U سگ پلیس
german shepherd U سگ پلیس
police U پلیس
constables U پلیس
K9 [canine] U سگ پلیس
constable U پلیس
bobbies U پلیس
shore patrol U پلیس ساحلی
police stations U مرکز پلیس
flatfoot U پلیس گشتی
police office U پاسگاه پلیس
police force U دادگاه پلیس
police reporter U مخبر پلیس
policemen U مامور پلیس
police stations U ایستگاه پلیس
police force U نیروی پلیس
runners U افسر پلیس
police forces U دادگاه پلیس
vice squad U جوخه پلیس
vice squads U جوخه پلیس
police station U ایستگاه پلیس
police station U مرکز پلیس
road guard U پلیس راه
policeman U مامور پلیس
frontier police U پلیس مرزبانی
border guard U پلیس مرزبانی
border police U پلیس مرزبانی
police officer U مامور پلیس
battle lights U چراغ پلیس
runner U افسر پلیس
Interpol U پلیس بینالمللی
police officer U افسر پلیس
patrolman U پلیس گشتی
patrolmen U پلیس گشتی
police officers U مامور پلیس
police officers U افسر پلیس
police power U دادگاه پلیس
police power U نیروی پلیس
police forces U نیروی پلیس
police calls U استمداد پلیس
plainclothesman U پلیس مخفی
patrol wagon U اتومبیل پلیس
paddywagon U اتومبیل پلیس
local building inspector U پلیس ساختمان
filth [British E] U پلیس [اصطلاح روزمره]
raids U ورود ناگهانی پلیس
round-up U ورود ناگهانی پلیس
cop U پلیس [اصطلاح روزمره]
constableship U وفیفه یا رتبه پلیس
mountie U پلیس سوار کانادا
rozzer [British E] U پلیس [اصطلاح روزمره]
shore patrol U پلیس نیروی دریایی
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
raiding U ورود ناگهانی پلیس
raided U ورود ناگهانی پلیس
police raid U ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial] U ورود ناگهانی پلیس
police raid U حمله ناگهانی پلیس
round-up U حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial] U حمله ناگهانی پلیس
under police surveillance U تحت نظر پلیس
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
posse comitatus U دسته افراد پلیس
peeler U اسباب پوست کن پلیس
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
raid U ورود ناگهانی پلیس
peelers U اسباب پوست کن پلیس
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
posses U دسته افراد پلیس جماعت
pig [American E] U پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
concierges U پلیس محافظ درب ورودی
concierge U پلیس محافظ درب ورودی
posse U دسته افراد پلیس جماعت
squad car U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad cars U اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
gestapo U گشتاپو سازمان پلیس مخفی
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
dog watch U پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
polices U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
large scale raid U حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
nark U مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to call 911 [American English] U تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
rookie U تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
delivery U تحویل
frees U تحویل
devolvement U تحویل
landing, storage, delivery U تحویل
prehension U تحویل
freeing U تحویل
freed U تحویل
free U تحویل
deliveries U تحویل
transter U تحویل
livery U تحویل
utilization U تحویل
liveries U تحویل
processes U تحویل
bailment U تحویل
process U تحویل
solstice U تحویل
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
forward delivery U تحویل به وعده
exs U تحویل از کشتی
LSD U نگهداری تحویل
delivered U تحویل شده
bailment U تحویل جنس
delivering U تحویل تسلیم
takeovers U تحویل گیری
cash dispensers U تحویل دارخودکار
takeover U تحویل گیری
theft, pilferage, non delivery U عدم تحویل
take delivery of U تحویل گرفتن
fob U تحویل کشتی
take over U تحویل گرفتن
cargo delivery U تحویل بار
forward delivery U تحویل دراینده
transferring U واگذاری تحویل
catcher's side U سوی تحویل
transfer U واگذاری تحویل
free docks U تحویل در بارانداز
consigned <adj.> <past-p.> U تحویل شده
delivered <adj.> <past-p.> U تحویل شده
forwarded <adj.> <past-p.> U تحویل شده
to take over U تحویل گرفتن
deliverable U قابل تحویل
deliverable state U در حالت تحویل
delivered at frontier U تحویل در مرز
smooth delivery U تحویل بی اشکال
transfers U واگذاری تحویل
recorded delivery U تحویل سفارشی
bailee U تحویل گیرنده
free on quay U تحویل دراسکله
cash dispenser U تحویل دارخودکار
transference U تحویل حواله
committed <adj.> <past-p.> U تحویل شده
deliverer U تحویل دهنده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com