Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to empower somebody to do something
U
کسی را برای کاری مخیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the proper time to do a thing
U
برای کردن کاری
prone to do something
آماده برای کردن کاری
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
afterthought
U
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
to pair off
U
جفت کردن
[برای کاری یا در جشنی]
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
afterthoughts
U
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
opened
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
leave someone free to
U
مخیر گذاشتن کسی
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
to pair off
U
دو نفر دو نفر کردن
[برای کاری یا در جشنی]
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
undertake
U
توافق برای انجام کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
can i do a for you
U
کاری می توانم برای شمابکنم
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
scratch file
U
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
areas
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
area
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
redundant
U
قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
work file
U
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
hygrograph
U
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
He is a man who would stoop to anything .
U
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
diskless workstation
U
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
ends
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
scratchpad
U
فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
ended
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
CD WO
U
مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
latchkey kid
[colloquial]
U
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
protocol
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
AppleTalk
U
پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
token bus network
U
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
naive user
U
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
programming
U
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash
U
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work.
U
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reconditions
U
نو کاری کردن
habitual way of doing anything
U
کردن کاری
reconditioned
U
نو کاری کردن
recondition
U
نو کاری کردن
stucco
U
گچ کاری کردن
primed
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
gardens
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
engrave
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
messes
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
garden
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraves
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
mess
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
primes
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforce
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
prime
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforced
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
processor
U
پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
flourish
U
زینت کاری کردن
keen set for doing anything
U
مشتاق کردن کاری
splays
U
منبت کاری کردن
hammers
U
چکش کاری کردن
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
To perform a feat.
U
شیرین کاری کردن
calker
U
بتونه کاری کردن
purfle
U
منبت کاری کردن
rodeo
U
سوار کاری کردن
flourished
U
زینت کاری کردن
keen set for doing anything
U
ارزومند کردن کاری
to touch up
U
دست کاری کردن
refashion
U
دست کاری کردن
manipulation
U
دست کاری کردن
carvings
U
کنده کاری کردن
granulate
U
چکش کاری کردن
blackjack
U
مجبوربانجام کاری کردن
adventurism
U
اقدام به کاری کردن
carved
U
کنده کاری کردن
carve
U
کنده کاری کردن
go near to do something
U
تقریبا کاری را کردن
rodeos
U
سوار کاری کردن
contract
U
مقاطعه کاری کردن
hammer
U
چکش کاری کردن
stunt
U
شیرین کاری کردن
spackle
U
بتونه کاری کردن
shyster
U
دغل کاری کردن
hammered
U
چکش کاری کردن
carves
U
کنده کاری کردن
flourishes
U
زینت کاری کردن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
inlay
U
خاتم کاری کردن
mind to do a thing
U
متمایل کردن به کاری
splay
U
منبت کاری کردن
stunts
U
شیرین کاری کردن
inlays
U
خاتم کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
U
محکم کاری کردن
enamel
U
مینا کاری کردن
inlaying
U
خاتم کاری کردن
stunting
U
شیرین کاری کردن
plasters
U
گچ کاری کردن اندود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com