Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hold a grudge
<idiom>
U
کسی را بخاطر کاری نبخشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey kid
[colloquial]
U
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
through
U
بخاطر
memorise
[British]
U
بخاطر سپردن
learn by heart
U
بخاطر سپردن
learn by rote
U
بخاطر سپردن
consequently
<adv.>
U
بخاطر همین
hence
<adv.>
U
بخاطر همین
in this way
<adv.>
U
بخاطر همین
whereby
<adv.>
U
بخاطر همین
therefore
<adv.>
U
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result
<adv.>
U
بخاطر همین
call to mind
U
بخاطر اوردن
in his own name
U
بخاطر خودش
in so far
<adv.>
U
بخاطر همین
memorize
U
بخاطر سپردن
memorizes
U
بخاطر سپردن
memorising
U
بخاطر سپردن
memorizing
U
بخاطر سپردن
memorises
U
بخاطر سپردن
memorized
U
بخاطر سپردن
as a consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
in consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
U
بخاطر همین
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
for good's sake
U
بخاطر خدا
for this reason
<adv.>
U
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
thru
U
بخاطر بواسطه
insofar
<adv.>
U
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
to call to remembrance
U
بخاطر اوردن
by impl
<adv.>
U
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
U
بخاطر همین
only
U
فقط بخاطر
in this vein
<adv.>
U
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
memorised
U
بخاطر سپردن
pro-
U
برای بخاطر
pro
U
برای بخاطر
by implication
<adv.>
U
بخاطر همین
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
To memorize something. To commit somthing to memory.
U
چیزی را بخاطر سپردن
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
because of
[for]
medical reasons
U
بخاطر دلایل پزشکی
To memorize. to learn by heart.
U
حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
He helped me for my fathers sake.
U
بخاطر پدرم به من کمک کنید
notations
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
call up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
remember
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remembered
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remembers
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
notation
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
call-up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
anxiously
[about]
or
[for]
<adv.>
U
بطورنگران
[مشتاقانه ]
[بخاطر]
یا
[برای]
to act in somebody's name
U
بخاطر کسی عمل کردن
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
buddy system
U
شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
to be tied up in something
U
دست کسی بند بودن
[بخاطر چیزی]
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to beg somebody for something
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
to go and lose
U
بخاطر غفلت از دست دادن
[اصطلاح روزمره]
to beg of somebody
U
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
to be out of action
[because of injury]
U
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
misremember
U
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
set down
U
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
نگران بودن ا
[صطلاح روزمره]
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
Don't get annoyed at this!
U
بخاطر این دلخور نشو !
[اوقاتت تلخ نشود!]
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
He was killed when his parachute malfunctioned.
U
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
He bought them expensive presents, out of guilt.
U
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
For Gods sake!For heavens sake.
U
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
lool
U
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
geometric design
U
طرح هندسی
[این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
slobbery
U
تف کاری
currie
U
کاری
plasterwork
U
گچ کاری
parget
U
گچ کاری
active
U
کاری
hypofunction
U
کم کاری
intent on doing anything
U
کاری
curry
U
کاری
curries
U
کاری
under employment
U
کم کاری
inaction
U
بی کاری
feckful
U
کاری
curry powder
U
کاری
impotency
U
کاری
plastering
U
گچ کاری
effective
U
کاری
malfunctioned
U
کژ کاری
impotence
U
کاری
flower piece
U
گل کاری
malfunctions
U
کژ کاری
malfunction
U
کژ کاری
curry powders
U
کاری
electroplating
U
اب کاری
autotelic
U
هنر بخاطر هنر
corn-rowing
[grinning]
U
راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
grinning
[cornrowing]
U
[راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
discreetness
U
احتیاط کاری
flagitiousness
U
تبه کاری
drilling work
U
مته کاری
Geometrical
U
مشبک کاری
folding machine
U
دستگاه خم کاری
factorage
U
حق العمل کاری
figuration
U
شیرین کاری
fretwork
U
منبت کاری
glazing
U
شیشه کاری
folding press
U
پرس خم کاری
cautiousness
U
احتیاط کاری
fairing
U
صیقل کاری
dry farm
U
دیم کاری
disguised underemployment
U
کم کاری پنهان
discreetnss
U
احتیاط کاری
fiendishness
U
تبه کاری
delicacy of touch
U
ریزه کاری
frette
U
منبت کاری
d. touch
U
نازک کاری
illumination
U
تذهیب کاری
studious to do a thing
U
بکردن کاری
fret
U
منبت کاری
finishing touches
U
دست کاری
fal lal
U
ریزه کاری
brickwork
U
سفت کاری
argentation
U
نقره کاری
mining
U
معدن کاری
squalor
U
کثافت کاری
blindage
U
صیقل کاری
decorations
U
زینت کاری
acting
U
فعال کاری
anaplasty
U
پیوند کاری
an active remedy
U
درمان کاری
decoration
U
زینت کاری
misconduct
U
خلاف کاری
acrography
U
گچ کاری برجسته
active cell
U
خانه کاری
an active man
U
مرد کاری
plumbing
U
سرب کاری
extravagantly
U
با افراط کاری
boo boo
U
اشتباه کاری
cementation
U
سمنت کاری
cementation
U
سیمان کاری
chromium plating
U
اب کرم کاری
compulsiveness
U
مکرر کاری
conservativeness
U
محافظه کاری
contouring operation
U
فرم کاری
contrasuggestibility
U
وارون کاری
cotton plantation
U
پنبه کاری
counterattack
U
بدل کاری
crypianalysis
U
پنهان کاری
caulking
U
بتونه کاری
cartwhip
U
شلاق کاری
canniness
U
ملاحظه کاری
brick work
U
سفت کاری
brick work
U
اجر کاری
brickworks
U
سفت کاری
elegance
U
ریزه کاری
bumping tool
U
ابزار خم کاری
business hours
U
ساعت کاری
calk
U
بتونه کاری
masonery
U
سنگ کاری
cutting off
U
برش کاری
studious of doing a thing
U
بکردن کاری
in return
U
به جای
[کاری]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com