Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
meal break
U
افراشتن پرچم ناهار زنگ ناهار
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
nummet
U
ناهار
lunched
U
ناهار
dinners
U
ناهار
lunches
U
ناهار
dinner
U
ناهار
lunch
U
ناهار
luncheon
U
ناهار
luncheons
U
ناهار
fiffin
U
ناهار
lunching
U
ناهار
dining
U
ناهار خوردن
meats
U
غذا ناهار
meat
U
غذا ناهار
meal break
U
استراحت ناهار
anteprandial
U
پیش از ناهار
dines
U
ناهار خوردن
dined
U
ناهار خوردن
dine
U
ناهار خوردن
tiffin
U
ناهار مختصر
i asked him to dinner
U
او را به ناهار خواندم
soapless
U
نشسته
sittings
U
نشسته
sedent
U
نشسته
aground
U
به گل نشسته
sedimentary
U
ته نشسته
sejant
U
نشسته
sedentary
U
نشسته
sitting
U
نشسته
foreby
U
از پهلوی
by
U
پهلوی
we began with the st chapter
U
پهلوی
teamwise
U
پهلوی هم
leach
U
پهلوی چپ
salle a manger
U
اطاق ناهار خوری
nooning
U
هنگام فهر ناهار
dining room
U
اطاق ناهار خوری
broadside messing
U
ناهار خوری گروهی
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
U
ناهار مهمانش کردم
cafeteria messing
U
ناهار خوری همگانی
to orders dinner
U
دستور ناهار دادن
dining rooms
U
اطاق ناهار خوری
refectory
U
سالن ناهار خوری
refectories
U
سالن ناهار خوری
crouch start
U
استارت نشسته
sprint start
U
استارت نشسته
superannuated
U
باز نشسته
vega
U
کرکس نشسته
fretty
U
چرک نشسته
stranded
U
بگل نشسته
sitting position
U
وضعیت نشسته
aground
U
به خشکی نشسته
aground
U
بگل نشسته
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
shipboard
U
پهلوی کشتی
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
we began with the st chapter
U
پیش =پهلوی
juxtaposition
U
پهلوی هم گذاری
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
along side
U
پهلو به پهلوی
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
left wing of army
U
پهلوی چپ میسره
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
alongside
U
پهلوی ناو
at
U
پهلوی نزدیک
on the north side of
U
پهلوی من بنشینید
john having come we dined
U
جان که امد ما ناهار خوردیم
dinner set
U
لوازم و فرف شام یا ناهار
dinette
U
اطاق کوچک ناهار خوری
He was sitting on my left (left side)
U
طرف چپ من نشسته بود
herculis
U
بر زانو نشسته راقص
zazen
U
پایان استراحت نشسته
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
hercules
U
بر زانو نشسته راقص
inequilateral
U
[دارای پهلوی نابرابر]
Come and sit beside(next to) me.
U
بیا پهلوی من بشین
by the board
U
از طرف پهلوی ناو
to pass by any one
U
از پهلوی کسی رد شدن
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
he rolled them by
U
سواره از پهلوی انها رد شد
freeboard
U
پهلوی سطح ازاد
i went past the house
U
از پهلوی ان خانه رد شدم
you must w the signal
U
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
to dine off bread and cheese
U
ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
valdez
U
پرت بالانس از حالت نشسته
ambush
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
She was sitting in the corner of the room .
U
گوشه اتاق نشسته بود
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
ambushed
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
She was sitting on my right.
U
سمت راست من نشسته بود
saddlefast
U
محکم روی زین نشسته
to poke anyone in the ribs
U
به پهلوی کسی سقلمه زدن
alongside
U
پهلوی اسکله در کنار در طول
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
pennants
U
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
pennant
U
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
pass by
U
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
goby
U
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr
U
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
he stroked
U
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
time is the great healer
<proverb>
U
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
The place was fully packed .
U
گوش تا گوش آدم نشسته بود
wool in the grease
U
پشم نشسته پشم تازه چیده
my chair was next his
U
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
blessed is he who
U
کسیکه
whom
U
کسیکه
one who
U
کسیکه
dragman
U
کسیکه
gospeller
U
کسیکه
minimalist
U
کسیکه خرسنداست
whomso
U
بهر کسیکه
long shot
U
کسیکه درمسابقات
introspectionist
U
کسیکه معتقد به
stalker
U
کسیکه میخرامد
constructionist
U
کسیکه قانون
euphuist
U
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
heliophobe
U
کسیکه ازافتاب بیزاراست
tugger
U
کسیکه کوشش وتقلامیکند
misogynist
U
کسیکه از زن بیزار است
figurant
U
کسیکه باجمع میرقصد
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
misogynists
U
کسیکه از زن بیزار است
joggers
U
کسیکه اهسته می دود
wonder worker
U
کسیکه معجزه میکند
scaler
U
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
rumormonger
U
کسیکه شایعه میسازد
pall bearer
U
کسیکه در همراهی با جنازه
nob
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
nobs
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
snorter
U
کسیکه خرناس میکشد
benedick
U
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
jogger
U
کسیکه اهسته می دود
nightwalker
U
کسیکه شب در خواب راه میرود
non entity
U
کسیکه بودونابوداو یکی است
purse bearer
U
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
paperhanger
U
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
paralogist
U
کسیکه قیاس نادرست میسازد
griper
U
کسیکه مرتب شکایت میکند
gossiper
U
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
sandbagger
U
کسیکه کیسه شن بکار برد
gigman
U
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
libertines
U
کسیکه پابند مذهب نیست
night walker
U
کسیکه در خواب راه میرود
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
negroid
U
کسیکه خون سیاهان در او باشد
revenant
U
کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
fruiter
U
کسیکه درخت میوه میکارد
gunfighter
U
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
pledger
U
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
paradoxist
U
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
symposiast
U
کسیکه در بزم شرکت میکند
symposiarch
U
کسیکه جلسهای را اداره میکند
stargazer
U
کسیکه به ستاره ها خیره شده
soliloquist
U
کسیکه باخود حرف میزند
soliloquizer
U
کسیکه باخود حرف میزند
somnambulistic
U
کسیکه درخواب راه میرود
songwriter
U
کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
light sleeper
U
کسیکه خوابش سبک است
ortorian
U
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
hylicist
U
کسیکه معتقد به مادیات است
pseudologist
U
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
presentee
U
کسیکه چیزی باوعرضه شده
pseudologer
U
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
proselyte
U
کسیکه تازه بدینی واردشود
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
lobbyer
U
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
liveryman
U
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
processionist
U
کسیکه با دستهای راه میافتد
speller
U
کسیکه لغت را هجی میکند
fruitarian
U
کسیکه با میوه زندگی میکند .
falconers
U
کسیکه با شاهین شکار میکند
lobbyists
U
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
deadhead
U
کسیکه بدون بلیط سوار
pranksters
U
کسیکه شوخی زننده کند
weaner
U
کسیکه بچه را از شیر میگیرد
demonist
U
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
prankster
U
کسیکه شوخی زننده کند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com