Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
obituarist
U
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obituarian
U
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
proselyte
U
کسیکه تازه بدینی واردشود
ordinee
U
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
city editor
U
نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
journalese
U
بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری
newsworthy
U
قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor
U
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system
U
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
U
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
advertiser
U
اعلان کننده اعلان
signboards
U
تخته اعلان اعلان
advertisers
U
اعلان کننده اعلان
signboard
U
تخته اعلان اعلان
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
To bring two persons face to face .
U
دونفر رابا هم روبروکردن
collision detection
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
drift bolt
U
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
To do something waveringly.
U
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
to ride one's horse to death
U
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
I stamped on the spider .
U
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
To conduct a meeting in an orderly manner.
U
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
snivelled
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To treat them all alike. (indiscriminately).
U
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
sniveling
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
ruddleman
U
چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
sniveled
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
snivel
U
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
planimeter
U
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
to peg out
U
میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
pugging
U
خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
MMU
U
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
pot pourri
U
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
action oriented management report
U
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
companding
U
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
tenant by sufference
U
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology
U
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another
U
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
jigsaw puzzle
U
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
assertion
U
اعلان
announcements
U
اعلان
notice
U
اعلان
posters
U
اعلان
advertising
U
اعلان
denunciation of treaty
U
اعلان
noticing
U
اعلان
poster
U
اعلان
notices
U
اعلان
noticed
U
اعلان
declaration
U
اعلان
declarations
U
اعلان
proclamation
U
اعلان
advertisements
U
اعلان
advertisement
U
اعلان
proclamations
U
اعلان
announcement
U
اعلان
declaration of bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی
dos prompt
U
اعلان DOS
dot prompt
U
نقطه اعلان
play bill
U
اعلان نمایش
declaration of neutrality
U
اعلان بیطرفی
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوری
proclamation of independence
U
اعلان استقلال
advertize
U
اعلان کردن
affiche
U
اعلان دیواری
array declaration
U
اعلان ارایه
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوریت
procedure declaration
U
اعلان رویه
advertise
اعلان کردن
billsticker
U
اعلان چسبان
declaration of war
U
اعلان جنگ
publishment
U
اشاعه اعلان
notice to mariner
U
اعلان دریایی
throwaway
U
ورقهی اعلان
To stick (put,fix)up a notice (poster).
U
اعلان زدن
declaring
U
اعلان کردن
Over and out!
U
پایان اعلان !
declares
U
اعلان کردن
declare
U
اعلان کردن
gazette
U
اعلان و اگهی
give out
U
اعلان کردن
indigitation
U
اعلان شمارش
signposts
U
تابلو اعلان
signpost
U
تابلو اعلان
proclaim
U
اعلان کردن
fly bill
U
اعلان دستی
macro declaration
U
درشت اعلان
proclaims
U
اعلان کردن
declared
U
اعلان شده
announcer
U
اعلان کننده
announcers
U
اعلان کننده
system prompt
U
اعلان سیستم
proclaiming
U
اعلان کردن
vendition
U
اعلان فروش
proclaimed
U
اعلان کردن
playbill
U
اعلان نمایش
playbills
U
اعلان نمایش
they proclaimed him sovereign
U
اعلان کردند
placard
U
اعلامیه رسمی اعلان
posters
U
اعلان نصب کردن
declarations
U
افهار افهارنامه اعلان
denunciation
U
اعلان الغاء یا خاتمه
placards
U
اعلامیه رسمی اعلان
proclamation of martial law
U
اعلان حکومت نظامی
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
denouncement
U
اعلان قطع رابطه
dimension statement
U
حکم اعلان بعد
declaration
U
افهار افهارنامه اعلان
poster
U
اعلان نصب کردن
denunciations
U
اعلان الغاء یا خاتمه
declaration of war
U
اعلان جنگ دادن
alarmed
U
اعلان خطر اخطار
audible alarm
U
اعلان خطر سمعی
show bill
U
تابلو اعلان نمایش
declare martial
U
اعلان حکومت نظامی
alarm
U
اعلان خطر اخطار
to proclaim war
U
اعلان جنگ دادن
alarmingly
U
اعلان خطر اخطار
to file for bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی کردن
alarms
U
اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
stock watering
U
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
leaflets
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident
U
سود سهام را اعلان کردن
declare martial
U
اعلان حالت زمان جنگ
leafleting
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation
U
اعلان جنگ به ملتی دادن
proclamation of martial law
U
اعلان حالت زمان جنگ
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt
U
خود را ورشکست اعلان کردن
advertises
U
اعلان کردن انتشار دادن
advertised
U
اعلان کردن انتشار دادن
to declare a state of emergency
U
اعلان کردن حالت اضطراری
leaflet
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare something well-founded
U
چیزی را مستدل اعلان کردن
signposts
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations
U
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to declare something solemnly
[publicly]
U
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
signpost
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing
U
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door
U
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboards
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboard
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
whom
U
کسیکه
blessed is he who
U
کسیکه
one who
U
کسیکه
dragman
U
کسیکه
gospeller
U
کسیکه
introspectionist
U
کسیکه معتقد به
whomso
U
بهر کسیکه
long shot
U
کسیکه درمسابقات
stalker
U
کسیکه میخرامد
constructionist
U
کسیکه قانون
minimalist
U
کسیکه خرسنداست
banns
U
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
heliophobe
U
کسیکه ازافتاب بیزاراست
snorter
U
کسیکه خرناس میکشد
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
scaler
U
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
rumormonger
U
کسیکه شایعه میسازد
benedick
U
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
jogger
U
کسیکه اهسته می دود
joggers
U
کسیکه اهسته می دود
nob
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
nobs
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
misogynists
U
کسیکه از زن بیزار است
pall bearer
U
کسیکه در همراهی با جنازه
euphuist
U
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
tugger
U
کسیکه کوشش وتقلامیکند
wonder worker
U
کسیکه معجزه میکند
figurant
U
کسیکه باجمع میرقصد
misogynist
U
کسیکه از زن بیزار است
demonist
U
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
autodidact
U
کسیکه پیش خود میاموزد
cessionary
U
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
inductee
U
کسیکه وارد خدمت شده
falconer
U
کسیکه با شاهین شکار میکند
contrapuntist
U
کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
faunist
U
کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
browser
U
کسیکه جسته وگریخته میخواند
light sleeper
U
کسیکه خوابش سبک است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com