English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
sweep stakes U شرط بندی اسب دوانی
sweepstakes U شرط بندی در اسب دوانی
sweep stake U شرط بندی اسب دوانی
pari mutuel U شرط بندی در اسب دوانی
sweepstake U شرط بندی در اسب دوانی
totalizer U ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
poolroom U اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی
totalizator U ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
totalisator U ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
crib biting U گاز گرفتن اخورکه دراسب خوی بدی میشود
horsey U وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
raced U اسب دوانی
races U اسب دوانی
race U اسب دوانی
horse racing U اسب دوانی
he is on his legs U کارش دایراست
horse race U مسابقه اسب دوانی
race card U برنامه اسب دوانی
jockeying U اسب دوانی فریب
jockeys U سوارکاراسب دوانی شدن
jockey U سوارکاراسب دوانی شدن
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
hippodrome U [میدان اسب دوانی یونانی]
hurdles U اسب دوانی با پرش از ارتفاع
hurdle U اسب دوانی با پرش از ارتفاع
dashes U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
hurdle race U اسب دوانی با پرش از موانع
dashed U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dash U مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
hippodrome U میدان اسب دوانی سیرک
the hurdles U اسپ دوانی با پرش از موانع
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
postward U بسوی محل شروع اسب دوانی
jockey U نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
jockeys U نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
derbies U نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
derby U نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
paddock U میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
grandstand U جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
grandstands U جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
paddocks U میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
hand U بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing U بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
selling race U مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
plater U صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
lineament U طرح بندی صورت بندی
lineaments U طرح بندی صورت بندی
classifications U طبقه بندی رده بندی
classification U طبقه بندی رده بندی
wording U جمله بندی کلمه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
horsy U معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
security classification U طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dragman U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
whom U کسیکه
one who U کسیکه
gospeller U کسیکه
black designation U علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
constructionist U کسیکه قانون
long shot U کسیکه درمسابقات
introspectionist U کسیکه معتقد به
whomso U بهر کسیکه
minimalist U کسیکه خرسنداست
stalker U کسیکه میخرامد
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
jogger U کسیکه اهسته می دود
figurant U کسیکه باجمع میرقصد
snorter U کسیکه خرناس میکشد
nob U کسیکه از طبقات بالاباشد
joggers U کسیکه اهسته می دود
euphuist U کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
rumormonger U کسیکه شایعه میسازد
scaler U کسیکه مقیاس بکارمیبرد
benedick U کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
heliophobe U کسیکه ازافتاب بیزاراست
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
nobs U کسیکه از طبقات بالاباشد
wonder worker U کسیکه معجزه میکند
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
transparent U نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently U نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
revenant U کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
libertine U کسیکه پابند مذهب نیست
libertines U کسیکه پابند مذهب نیست
deadhead U کسیکه بدون بلیط سوار
autodidact U کسیکه پیش خود میاموزد
somnambulistic U کسیکه درخواب راه میرود
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
speller U کسیکه لغت را هجی میکند
songwriter U کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
stargazer U کسیکه به ستاره ها خیره شده
symposiarch U کسیکه جلسهای را اداره میکند
symposiast U کسیکه در بزم شرکت میکند
cessionary U کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
browser U کسیکه جسته وگریخته میخواند
liveryman U کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
ortorian U کسیکه شرکت در خواندن بنماید
paralogist U کسیکه قیاس نادرست میسازد
gossiper U کسیکه شایعات بی اساس میدهد
griper U کسیکه مرتب شکایت میکند
gunfighter U کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
paradoxist U کسیکه سخنهای متناقض میگوید
paperhanger U کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
hylicist U کسیکه معتقد به مادیات است
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
non entity U کسیکه بودونابوداو یکی است
nightwalker U کسیکه شب در خواب راه میرود
night walker U کسیکه در خواب راه میرود
negroid U کسیکه خون سیاهان در او باشد
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
lobbyer U کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
pledger U کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
gigman U کسیکه درشکه تک اسبه دارد
elephantiac U کسیکه دچاربیلپای یاجذام است
embracer U کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
sandbagger U کسیکه کیسه شن بکار برد
faunist U کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
fillbelly U کسیکه درکاری حریص باشد
first nighter U کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
purse bearer U کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
pseudologist U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
falconers U کسیکه با شاهین شکار میکند
falconer U کسیکه با شاهین شکار میکند
fruitarian U کسیکه با میوه زندگی میکند .
pseudologer U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
proselyte U کسیکه تازه بدینی واردشود
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
fruiter U کسیکه درخت میوه میکارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com