English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deadhead U کسیکه بدون بلیط سوار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fare dodger U کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
gatecrashers U کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gatecrasher U کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
bodysurfer U موج سوار بدون تخته
intruders U کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
intruder U کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
axle stub U اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
tickets U بلیط
passes U بلیط
passed U بلیط
ticket U بلیط
elder hard U سر بلیط
pass U بلیط
hares U مسافر بی بلیط
hare U مسافر بی بلیط
commutation ticket U بلیط با تخفیف
deadhead U بی بلیط سفرکردن
8 oclock sharp . On the stroke of 8. U بلیط دوسره
booking clerk U بلیط فروش
rain check U بلیط باران
meal tickets U بلیط غذا
ticket U بلیط منتشرکردن
meal ticket U بلیط غذا
tokens U بلیط ورود
token U بلیط ورود
tickets U بلیط منتشرکردن
complimentary U بلیط افتخاری
stubbing U ته بلیط کوتوله
return tickets U بلیط دوسره
return ticket U بلیط دوسره
stub U ته بلیط کوتوله
season tickets U بلیط فصلی
trip ticket U بلیط مسافرت
stubbed U ته بلیط کوتوله
season ticket U بلیط فصلی
stubs U ته بلیط کوتوله
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
card U کارت ویزیت بلیط
cards U کارت ویزیت بلیط
rain check U بلیط مجانی یا مجدد
box offices U باجه بلیط فروشی
ticket U بلیط دار کردن
tickets U بلیط دار کردن
show your ticket to him U بلیط خودراباونشان دهید
day return U بلیط رفتو برگشت
box office U باجه بلیط فروشی
to queue [line] up for tickets U برای بلیط در صف ایستادن
return ticket U بلیط رفت و برگشت
bookable U بلیط هواپیما-صندلیتئاتر رزروشده
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
There are a few tickets left for tonight . U چند بلیط برای امشب مانده
this ticket admits one U با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
There are no tickets available for tonight . U بلیط برای امشب موجود نیست
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
box offices U گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
box office U گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
grilles U شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
grille U شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
travel agents U بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
travel agent U بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
dragman U کسیکه
one who U کسیکه
whom U کسیکه
gospeller U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
bleacher U کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
boarded U سوار
trooper U سوار
board U سوار
troopers U سوار
in the saddle U سوار
horseback U سوار
pieces U سوار
horsewoman U سوار
horsewomen U سوار
outside ofa horse U سوار
piece U سوار
minimalist U کسیکه خرسنداست
stalker U کسیکه میخرامد
constructionist U کسیکه قانون
introspectionist U کسیکه معتقد به
long shot U کسیکه درمسابقات
whomso U بهر کسیکه
Mts U سوار شدن
Mt U سوار شدن
fabricated U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
motorists U ماشین سوار
board surfer U موج سوار
tobogganer U سورتمه سوار
modulation U سوار سازی
equitant U سوار بر اسب
cyclist U دوچرخه سوار
biker U موتورسیکلت سوار
acheval U سوار بر اسب
canter U سوار اسب
fabricate U سوار کردن
tobogganist U سورتمه سوار
motorist U ماشین سوار
equestrian U چابک سوار
horseback U سوار براسب
canters U سوار اسب
jockeys U چابک سوار
jockey U چابک سوار
get in U سوار شدن
get on U سوار شدن
take up U سوار کردن
cantering U سوار اسب
rig U سوار کردن
horse breaker U چابک سوار
assembles U سوار کردن
assemble U سوار کردن
rigs U سوار کردن
assembled U سوار کردن
horse man U اسب سوار
equestrian U اسب سوار
horsemen U اسب سوار
rigged U سوار کردن
skim boarder U موج سوار
rides U سوار شدن
up U سوار براسب سر پا
upped U سوار براسب سر پا
upping U سوار براسب سر پا
modulating U سوار کردن
boaters U زورق سوار
on stilts U سوار چوب پا
on shipboard U سوار کشتی
modulates U سوار کردن
on board a ship U سوار کشتی
ride U سوار شدن
cavalier U اسب سوار
mounts U سوار کردن
horsewomen U سوار اسب
mount U سوار شدن بر
horsewoman U سوار اسب
mount U سوار کردن
cantered U سوار اسب
mounts U سوار شدن بر
chevalier U سوار دلاور
cavalier U سرباز سوار
cavalry U سوار زرهی
modulate U سوار کردن
armored cavalry U سوار زرهی
biker U دوچرخه سوار
vedette U قراول سوار
horseman U سوار کار
enchase U سوار کردن
cyclists U دوچرخه سوار
equestrienne U زن اسب سوار
surfer U موج سوار
washine U موج سوار زن
riders U سوار کار
rider U سوار کار
mounted U سوار شده
reinsman U اسب سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
horseman U اسب سوار
boot and saddle U سوار شوید
scaler U کسیکه مقیاس بکارمیبرد
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
heliophobe U کسیکه ازافتاب بیزاراست
joggers U کسیکه اهسته می دود
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
nob U کسیکه از طبقات بالاباشد
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
snorter U کسیکه خرناس میکشد
jogger U کسیکه اهسته می دود
nobs U کسیکه از طبقات بالاباشد
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
wonder worker U کسیکه معجزه میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com