English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
taxon U واحد طبقه بندی گیاهی یاجانوری
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
gargoyles U ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشتر انرابصورت سر وتن انسان یاجانوری درمی اورند
gargoyle U ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشتر انرابصورت سر وتن انسان یاجانوری درمی اورند
pectoriloquy U تکلم صدری
speak U تکلم کردن
venriloquism U تکلم بطنی
speaks U تکلم کردن
pressure of speech U فشار تکلم
language U سخنگویی تکلم
gastriloquy U تکلم بطنی
languages U سخنگویی تکلم
ventriloquy U تکلم بطنی
ventriloquism U تکلم بطنی
endophasia U تکلم درونی
dysphasia U عدم قدرت تکلم
aphasia U عدم قدرت تکلم
lispling U تکلم نوک زبانی
dysphonia U عدم قدرت تکلم
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
Bantu U عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
doll U عروسک
dolls U عروسک
toy U عروسک
toys U عروسک
moppet U عروسک
dolly U عروسک
puppet U عروسک
dollies U عروسک
puppets U عروسک
dollish U عروسک مانند
doll play U عروسک بازی
baby house U عروسک خانه
alkekengi U عروسک پس پرده
toylike U عروسک وار
rag doll U عروسک پارچه یی
rag dolls U عروسک پارچه یی
puppetry U عروسک بازی
rag baby U عروسک کهنهای
gimcrack U قشنگ و بی مصرف عروسک
fantoccini U عروسک خیمه شب بازی
jumping jack U عروسک خیمه شب بازی
playhouse U اطاق عروسک بچه
playhouses U اطاق عروسک بچه
puppet U عروسک خیمه شب بازی
puppets U عروسک خیمه شب بازی
golliwogs U عروسک سیاه وعجیب و غریب
gollywogs U عروسک سیاه وعجیب و غریب
golliwogg U عروسک سیاه وعجیت و غریب
golliwog U عروسک سیاه وعجیب و غریب
physalis U عروسک پس پرده و گلهای همجنس ان
scaramouche U عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
scaramouch U عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی
marionette U عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
marionettes U عروسک خیمه شب بازی نوعی مرغابی
to pull the wires U سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
in his stead U بجای او
instead of U بجای
vises U بجای
vices U بجای
vice- U بجای
vice U بجای
per pro U بجای
in payment of U بجای
lieu U بجای
in the room of U بجای
in return for U بجای
in exchange for U بجای
in lieu of U بجای
Instead of you U بجای تو
stead U بجای بعوض
he succeeded his father U بجای پدرنشست
quid pro quos U بجای عوض
in somebody's place U بجای کسی
in place of U بجای درعوض
instead of celebrating U بجای جشن
instead U بجای اینکه
quid pro quo U بجای عوض
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
for U بجای از طرف
elsewhere U بجای دیگر
to pass for U قلمدادشدن بجای
O.K. U اصط لاحی که بجای
instead of the reverse U بجای وارونه این
instead of the other way around U بجای برعکس این
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
on your marks U فرمان بجای خود
take your mirks U فرمان بجای خود
instead of vice versa U بجای برعکس این
impersonify U بجای شخص گرفتن
back to your seats U برگردید بجای خود
were i in his skin U اگر بجای او بودم
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
succedaneum U دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
ack U علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
interior label U بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
the piping time U زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
kinnikinnic U برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
anth U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
lighted U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
lightest U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
light U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
dragman U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
whom U کسیکه
one who U کسیکه
gospeller U کسیکه
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
netball U بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
stalker U کسیکه میخرامد
introspectionist U کسیکه معتقد به
minimalist U کسیکه خرسنداست
long shot U کسیکه درمسابقات
constructionist U کسیکه قانون
whomso U بهر کسیکه
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
wampumpeag U صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
jogger U کسیکه اهسته می دود
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
benedick U کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
rumormonger U کسیکه شایعه میسازد
euphuist U کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
joggers U کسیکه اهسته می دود
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com