Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scapegoats
U
کسیکه قربانی دیگران شود
sadistic
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadist
U
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
spoilsports
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsport
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
sadistically
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
caveator
U
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
encroachments
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
Instead of you
U
بجای تو
lieu
U
بجای
per pro
U
بجای
in payment of
U
بجای
in his stead
U
بجای او
in exchange for
U
بجای
in the room of
U
بجای
instead of
U
بجای
in lieu of
U
بجای
vice
U
بجای
vice-
U
بجای
vices
U
بجای
vises
U
بجای
in return for
U
بجای
rests
U
دیگران
rest
U
دیگران
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
instead of celebrating
U
بجای جشن
instead
U
بجای اینکه
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
in somebody's place
U
بجای کسی
elsewhere
U
بجای دیگر
for
U
بجای از طرف
quid pro quos
U
بجای عوض
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
stead
U
بجای بعوض
in place of
U
بجای درعوض
quid pro quo
U
بجای عوض
regard for others
U
ملاحظه دیگران
asides
U
جدااز دیگران
regard for others
U
واهمه از دیگران
aside
U
جدااز دیگران
regard for others
U
رعایت دیگران
et al
U
مخفف و دیگران
What do the others say?
U
دیگران چه می گویند؟
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
back to your seats
U
برگردید بجای خود
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
on your marks
U
فرمان بجای خود
take your mirks
U
فرمان بجای خود
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
individualising
U
از دیگران جدا کردن
mind readers
U
کاشف افکار دیگران
steal one's thunder
<idiom>
U
قاپیدن کلام دیگران
individualises
U
از دیگران جدا کردن
mind reader
U
کاشف افکار دیگران
individualised
U
از دیگران جدا کردن
under one's belt
<idiom>
U
استفاده از تجارب دیگران
individualize
U
از دیگران جدا کردن
one-upmanship
<idiom>
U
توانایی سر بودن از دیگران
breached
U
تجاوز به حقوق دیگران
breach
U
تجاوز به حقوق دیگران
breaches
U
تجاوز به حقوق دیگران
individualizes
U
از دیگران جدا کردن
individualized
U
از دیگران جدا کردن
individualizing
U
از دیگران جدا کردن
dummies
U
الت دست دیگران
dummy
U
الت دست دیگران
as a warning to others
U
برای عبرت دیگران
to pull the strings
U
دیگران را الت قراردادن
prepotent
U
نیرومندتر از دیگران غالب
prevenance
U
توجه باحتیاجات دیگران
draw away
U
دیگران را پست سرگذاشتن
take after
<idiom>
U
مثل دیگران رفتارکردن
spoilsman
U
محل عیش دیگران
spoiler
U
محل عیش دیگران
mind reading
U
کشف افکار دیگران
an outrage upon justice
U
پایمال سازی حق دیگران
infringement on others rights
U
تخطی به حقوق دیگران
infringer
U
متخطی به حقوق دیگران
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
to live at the expense of society
U
بار دیگران شدن
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
To put ones nose into other peoples affairs .
U
درکار دیگران فضولی کردن
i do not know;try the others
U
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
scapegoats
U
کسی راقربانی دیگران کردن
To pick other peoples brains.
U
از افکار دیگران استفاده کردن
blazing star
U
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
interlope
U
پادرمیان کار دیگران گذاردن
john aleay jones
U
جان که نام دیگران جوتراست
draw away
U
جلوتر از دیگران حرکت کردن
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
to break the ice
U
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to trespass
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to i. upo other's rights
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
to mack i. about a person
U
در باره کسی از دیگران جویاشدن
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
run away with
<idiom>
U
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
proportion
U
اندازه چیزی در برابر با دیگران
to be the odd one out
<idiom>
U
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
splurging
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
to throw one's lot
U
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
pokes
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
poke
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
to put in a piece of work
U
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
spoilsports
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
rain on someone's parade
<idiom>
U
برنامه های دیگران را مختل کردن
plagiary
U
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
to interject a remark
U
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
copiers
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsport
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
poking
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
claptrap
U
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
To lay one self open to ridicule .
U
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
have a way with
<idiom>
U
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
cool one's heels
<idiom>
U
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
plagiarising
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
oddball
<idiom>
U
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
peeping Tom
<idiom>
U
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
plagiarist
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
swim against the tide/current
<idiom>
U
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
plagiarized
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
go (someone) one better
<idiom>
U
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
plagiarize
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
bohemian
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
self enforcing
U
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
bohemians
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Schadenfreude
U
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
exclucivism
U
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com