Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non abstainer
U
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
abstainer
U
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
smokes
U
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
U
استعمال دود استعمال دخانیات
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
disuse
U
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
the ink blots
U
این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade .
U
درختان سایه قشنگه می اندازد
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
helium burning
U
هلیوم سوزی
self ignition
U
خود سوزی
holocaust
U
همه سوزی
holocausts
U
همه سوزی
heart ache
U
سینه سوزی
hydrogn burning
U
ئیدروژن سوزی
thurification
U
بخور سوزی
pre ignition
U
پیش سوزی
pumpkins
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkin
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
drives
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
grounder
U
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
fire alarm telegraph
U
تلگراف اتش سوزی
that is no bed of roses
U
اش دهن سوزی نیست
holocausts
U
اتش سوزی همگانی
fire control
U
جلوگیری از اتش سوزی
conflagration
U
اتش سوزی بزرگ
conflagrations
U
اتش سوزی بزرگ
fire insurance
U
بیمه اتش سوزی
holocaust
U
اتش سوزی همگانی
that is no bed of roses
U
شیره گلو سوزی نیست
firetrap
U
ساختمان مستعد اتش سوزی
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
fire escapes
U
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
incendiary
U
سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escape
U
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
filibustered
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibusters
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
there is a fire opposites
U
در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
sweepers
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweeper
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
use
U
استعمال
applications
U
استعمال
application
U
استعمال
employment
U
استعمال
expenditure
U
استعمال
uses
U
استعمال
use
U
استعمال مصرف
tutoyer
U
استعمال کردن
unworn
U
استعمال نشده
employs
U
استعمال کردن
abused
U
سوء استعمال
employing
U
استعمال کردن
using
U
استعمال مصرف
employed
U
استعمال کردن
abused
U
بد استعمال کردن
employ
U
استعمال کردن
abuse
U
سوء استعمال
application
U
موارد استعمال
use value
U
ارزش استعمال
user cost
U
هزینه استعمال
abusing
U
سوء استعمال
abusing
U
بد استعمال کردن
nicotian
U
دود استعمال کن
usage
U
عرف استعمال
value in use
U
ارزش استعمال
abuses
U
سوء استعمال
misapplication
U
استعمال بیجا
usages
U
عرف استعمال
usages
U
نحوه استعمال
abuses
U
بد استعمال کردن
uses
U
استعمال مصرف
usage
U
نحوه استعمال
abuse
U
بد استعمال کردن
telescopy
U
فن استعمال دوربین
bilingualism
U
استعمال دوزبان
overuse
U
استعمال مفرط
ill use
U
بد استعمال کردن
ill usage
U
سوء استعمال
abusive
U
سوء استعمال
cranage
U
استعمال جرثقیل
apply
U
استعمال کردن
applying
U
استعمال کردن
desuetude
U
عدم استعمال
misusage
U
سوء استعمال
misapplication
U
سوء استعمال
riflery
U
استعمال تفنگ
applies
U
استعمال کردن
exercises
U
استعمال کردن
law of use
U
قانون استعمال
bilinguality
U
استعمال دوزبان
overkill
U
استعمال بیش از حد
disuse
U
عدم استعمال
smoking
U
استعمال دخانیات
graphics
U
فن استعمال نمودار
applications
U
موارد استعمال
exercise
U
استعمال کردن
exercised
U
استعمال کردن
maltreatment
U
سوء استعمال
fire fighting
U
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
mitring
U
استعمال تاج اسقفی
outward application
U
استعمال برونی یا خارجی
catachresis
U
استعمال غلط کلمه
law of disuse
U
قانون عدم استعمال
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
dosages
U
مقدار استعمال دارو
dosage
U
مقدار استعمال دارو
vernacularism
U
استعمال زبان محلی
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
user
U
استعمال کننده کاربر
users
U
استعمال کننده کاربر
malapropism
U
سوء استعمال کلمات
mitering
U
استعمال تاج اسقفی
nicotian
U
استعمال کننده دخانیات
common wall
U
دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
abjectival use of a noun
U
استعمال اسمی به طور صفت
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
symbolization
U
استعمال علائم ونشانهای رمزی
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
telescopist
U
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
sesquipedalian
U
معتاد به استعمال لغات دراز
deverbative
U
بصورت مشتق استعمال شده
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
holophrastic
U
استعمال کننده کلمه قصار
instrumentation
U
تنظیم اهنگ استعمال الت
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب متضاد
teetotaler
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotalism
U
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
abstemious
U
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
junkie
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
abstinence
U
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
malapropism
U
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
dump
U
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
smoker
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smokers
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
utilization
U
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
to smoke oneself sick
U
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
junkies
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
teetotaller
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
wear and tear
U
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotallers
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
joint
U
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
nicotinism
U
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
purists
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
zoomorphism
U
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
purist
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
jake leg
U
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
euphuism
U
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
one who
U
کسیکه
gospeller
U
کسیکه
dragman
U
کسیکه
whom
U
کسیکه
blessed is he who
U
کسیکه
phonetician
U
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
whomso
U
بهر کسیکه
constructionist
U
کسیکه قانون
minimalist
U
کسیکه خرسنداست
stalker
U
کسیکه میخرامد
introspectionist
U
کسیکه معتقد به
long shot
U
کسیکه درمسابقات
wonder worker
U
کسیکه معجزه میکند
nob
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
nobs
U
کسیکه از طبقات بالاباشد
heliophobe
U
کسیکه ازافتاب بیزاراست
jogger
U
کسیکه اهسته می دود
joggers
U
کسیکه اهسته می دود
rumormonger
U
کسیکه شایعه میسازد
figurant
U
کسیکه باجمع میرقصد
misogynist
U
کسیکه از زن بیزار است
pall bearer
U
کسیکه در همراهی با جنازه
snorter
U
کسیکه خرناس میکشد
benedick
U
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
misogynists
U
کسیکه از زن بیزار است
tugger
U
کسیکه کوشش وتقلامیکند
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com