English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gear U کردن اماده کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
refitting U دوباره اماده کارکردن
fit to work U اماده برای کارکردن
refit U دوباره اماده کارکردن
refitted U دوباره اماده کارکردن
refits U دوباره اماده کارکردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
to work with a will U بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
functioned U عمل کردن کارکردن
functions U عمل کردن کارکردن
function U عمل کردن کارکردن
to work it <idiom> U روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to turn over U واژگون کردن کارکردن دراوردن
to do a lesson U درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
unlimber U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
prepares U اماده کردن
confect U اماده کردن
belay U اماده کردن
draft U اماده کردن
to string up U اماده کردن
drafts U اماده کردن
get ready U اماده کردن
drafted U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
prepare U اماده کردن
preparing U اماده کردن
supplying U اماده کردن
readied U اماده کردن
ready U اماده کردن
primes U اماده کردن
supply U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
make ready U اماده کردن
provides U اماده کردن
provide U اماده کردن
readies U اماده کردن
supplied U اماده کردن
readying U اماده کردن
primed U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
setting up U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
harness U اماده کردن
set U اماده کردن
preparation U اماده کردن
preparations U اماده کردن
sets U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
prime U اماده کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
knock-ups U سردستی اماده کردن
knock up U سردستی اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
forearm U قبلا اماده کردن
forearms U قبلا اماده کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
trains U اماده کردن اسب
trained U اماده کردن اسب
forespeak U قبلا اماده کردن
train U اماده کردن اسب
to fit with U اماده کردن برای
do up U اماده استفاده کردن
fitting out U اماده کردن ناو
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
spots U کشف کردن اماده پرداخت
spot U کشف کردن اماده پرداخت
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
gird U اماده کردن محکم کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
list U شیار کردن اماده کردن
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
worked U کارکردن
to pull together U با هم کارکردن
goes U کارکردن
act U کارکردن
work U کارکردن
go U کارکردن
acted U کارکردن
inactivate U بی کارکردن
operation U کارکردن با یک وسیله
to pull a lone oar U تنها کارکردن
speed U سریع کارکردن
overworking U زیاد کارکردن
overworked U زیاد کارکردن
runs U کارکردن موتور
speeds U سریع کارکردن
speeding U سریع کارکردن
overwork U زیاد کارکردن
overworks U زیاد کارکردن
run U کارکردن موتور
to paddle one's own canoe U مسقلانه کارکردن
slaves U سخت کارکردن
to work together U باهم کارکردن
to act jointly U باهم کارکردن
toa for a job or position U درخواست کارکردن
upping U اجرا یا کارکردن
collaborate U باهم کارکردن
to work cheap U بامزدکم کارکردن
collaborating U باهم کارکردن
slave U سخت کارکردن
slaving U سخت کارکردن
up U اجرا یا کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
fag U سخت کارکردن
upped U اجرا یا کارکردن
slaved U سخت کارکردن
collaborates U باهم کارکردن
fags U سخت کارکردن
overlabour U زیاد کارکردن
cooperate U باهم کارکردن
counterwork U برخلاف کارکردن
cowork U باهم کارکردن
do the trick <idiom> U خیلی خوب کارکردن
to act independently of others U مستقلانه یا جداگانه کارکردن
to peg a way at some work U پیوسته درسرچیزی کارکردن
automation U بطور خودکار کارکردن
dejecta U کارکردن مزاج مریض
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
passages U رویداد کارکردن مزاج
moonlight U بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted U بطور قاچاقی کارکردن
geologize U در زمین شناسی کارکردن
moonlights U بطور قاچاقی کارکردن
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
passage U رویداد کارکردن مزاج
moonlighting U بطور قاچاقی کارکردن
telecommuting U عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com