English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
de bounce U جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
waiter U آقای پیشخدمت
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ببینم.
contact point U وسیله تماس نقطه اخذ تماس
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
Dear Mr. Green . U آقای گرین عزیز ( محترم )
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . U از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
eclipsing U گرفت
eclipses U گرفت
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
eclipe of the moon U ماه گرفت
dynamic dump U رو گرفت پویا
the wind rises U بادوزیدن گرفت
lunar eclipse U گرفت ماه
solar eclipse U گرفت خورشید
tethanus U گرفت عضلانی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
original U که از آن می توان کپی گرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
originals U که از آن می توان کپی گرفت
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
taction U تماس
tangency U تماس
line of contact U خط تماس
ding U تماس
contingence U تماس
contact line U خط تماس
tangents U تماس
contact U تماس
contacting U تماس
contacts U تماس
contacted U تماس
tangent U تماس
impinging U تماس
impacts U تماس
impact U تماس
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
movement to contact U حرکت به تماس
contact lost U تماس قطع شد
angle of contact U زاویه تماس
contact surface U سطح تماس
area contact U سطح تماس
line to line fault U تماس خطوط
communicator U شخص در تماس
contact angle U زاویه تماس
corps a corps U تماس بدنی
contiguity U برخورد تماس
contact ratio U نسبت تماس
contact pressure U فشار تماس
contact point U قطب تماس
contact patrol U گشتی تماس
contact party U گروه تماس
contact flange U فلانژ تماس
interactional points U نقاط تماس
contact diameter U قطر تماس
contact area U سطح تماس
contact area U منطقه تماس
going on U نزدیکی تماس
point of contact U نقطه تماس
finish U تماس انتهایی
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
to be in contact U تماس داشتن
zone of contact U ناحیه تماس
to be in rapport U تماس داشتن
to bring into contact U تماس دادن
tuch U تماس دادن با
finishes U تماس انتهایی
skim U تماس اندک
skimmed U تماس اندک
point contact U تماس نقطهای
skims U تماس اندک
shock hazard U خطر تماس
phones U پاسخ به تماس در تلفن
flat U تماس دو لبه اسکیت
grazing point U نقطه تماس با مانع
contact print U چاپ به طریقه تماس
touch sensitive tablet U تابلو حساس به تماس
youch sensitive screen U صفحه حساس به تماس
galvanism U تماس برق بابدن
contact report U گزارش اخذ تماس
flattest U تماس دو لبه اسکیت
tuch U سر زدن تماس داشتن
phone U پاسخ به تماس در تلفن
phoned U پاسخ به تماس در تلفن
get in touch with someone <idiom> U باکسی تماس گرفتن
phoning U پاسخ به تماس در تلفن
contacts U تماس یافتن تماسی
touch sensitive panel U صفحه حساس به تماس
action on the blade U تماس با شمشیر حریف
movement to contact U حرکت به اخذ تماس
osculatory U وابسته به بوسه یا تماس
osculation U تماس اشتراک صفات
synapse U محل تماس دوعصب
break off U قطع تماس با دشمن
contacted U تماس یافتن تماسی
contacting U تماس یافتن تماسی
telebrief U تماس مستقیم تلفنی
touch panel U صفحه حساس به تماس
contact U تماس یافتن تماسی
to keep in touch with any one U باکسی تماس داشتن
contact fire U انفجار در اثر تماس
contact behavior U رفتار تماس جویانه
contact backlash U دنده کور تماس
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
contact report U گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact fire U انفجارمین در اثر تماس با کشتی
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
contacted U محل اتصال تماس گرفتن
engagement U تماس دو تیفه شمشیر درگارد
ground U تماس دادن توپ با زمین
contact U محل اتصال تماس گرفتن
engagements U تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact with the net U خطای تماس با تور والیبال
contacting U محل اتصال تماس گرفتن
faded U تماس باهدف از بین رفت
contacts U محل اتصال تماس گرفتن
advance to contact U پیشروی برای اخذ تماس
the lancet was infected U نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
whooshed U صدای تماس جسم سریع با هوا
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
contact U قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
whooshes U صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshing U صدای تماس جسم سریع با هوا
contacting U قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
lose track of <idiom> U ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
whoosh U صدای تماس جسم سریع با هوا
contacted U قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
physical U مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
You can call me at ... [phone no.] <idiom> U شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
ground stroke U ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
contacts U قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact U ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
punted U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
footprint U قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
punt U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
footprints U قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
contacts U ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
contacted U ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacting U ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
If there is a reason for complaint, please contact ... U اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
split lean U پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split the uprights U امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
full pitch U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
first down U اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
full toss U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
ground zero U محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
series U 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com