English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double breasted U کتی که در دو طرف دکمه دارد
Buttonhole U کتی که در دو طرف دکمه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cornet a pistons U یکجورسازشیپوری که چندین دکمه دارد
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
Other Matches
single-breasted U دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
single breasted U دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
tuber U دکمه
bottle flower U گل دکمه
botton U دکمه
shooting adjustment keys U دکمه
tuberculum U دکمه
buttoned U دکمه
knob U دکمه
reset button U دکمه
tubers U دکمه
knobs U دکمه
button U دکمه
button hole U جا دکمه
buttoning U دکمه
shutter release button U دکمه
buttons U دکمه
gemma U دکمه
stop knob U دکمه
knop U دکمه
tubercle U دکمه
buttonhole U سوراخ دکمه
radio button U دکمه رادیو
buttonholes U سوراخ دکمه
cuffing U دکمه سردست
buttonholing U سوراخ دکمه
cuffed U دکمه سردست
sleeve link U دکمه زنجیری
alarm push U دکمه اژیر
mouse button U دکمه ماوس
unbutton U گشودن دکمه
unbuttoned U گشودن دکمه
unbuttoning U گشودن دکمه
double breasted U کت چهار دکمه
unbuttons U گشودن دکمه
cuff U دکمه سردست
buttonholed U سوراخ دکمه
knobbed U دکمه دار
gemmule U دکمه گیاهک
buttonhook U سگک دکمه
buttonhook U قلاب دکمه
gemmiparous U دکمه اور
flue stop U دکمه ارگ
snap fastener U دکمه فشاری
buttonhook U دکمه انداز
snap fastener U دکمه قابلمه
push button U دکمه فشاری
cuffs U دکمه سردست
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
viewfinder adjustment keys دکمه یابنده هدف
door stop U دکمه کله قندی
buttoned U هرچیزی شبیه دکمه
buttoning U هرچیزی شبیه دکمه
canopy release knob دکمه برقراری سایبان
stud U دکمه سردست دسته
olivet U دکمه هسته خرمایی
condenser adjustment knob دکمه تنظیم تراکم
olivette U دکمه هسته خرمایی
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
push botton U دکمه زنگ اخبار
button U هرچیزی شبیه دکمه
beater ejector دکمه تعویض سر همزن
film advance mode دکمه رد کردن فیلم
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
exposure adjustment knob دکمه نمایش تعداد فیلم
farcy bud U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
boutonniere U بریدگی یاشکاف جای دکمه
eyeing U دکمه یا گره سیب زمینی
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
tuberculous U دارای برامدگی یا دکمه مسلول
farcy button U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
eying U دکمه یا گره سیب زمینی
eyes U دکمه یا گره سیب زمینی
eye U دکمه یا گره سیب زمینی
etui U جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
righted U دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
right U دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
shell jacket U بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
boutonniere U گلی که درسوراخ دکمه کت زده میشود
righting U دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
programmable function keyboard U صفحه کلید دکمه یی برای سیستمهای گرافیکی
pushbutton U آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
reefing jacket U یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
double click U احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
clicked U تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
O.K. U دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
click U تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to make a typo [American E] U اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
clicks U تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to make a typing error [mistake] U اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
Programs menu U زیر منوییکه از دکمه Start در ویندوز قابل دستیابی است
clicking U فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
to press the button U دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
contrasting U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
taskbar U میلهای که درپایین صفحه ویندوز اجرا میشود و دکمه + Start و پیش از سایر برنامه ها پنجرههای جاری را نشان میدهد
shift click U ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
dial up U استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
pull down menu U فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
tam o' shanter U کلاه منگوله دار یا دکمه دار
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
heavy fighting is in progress U دارد
he has worms U دارد
has U دارد
there is a time for everything U دارد
he is ill with fever U تب دارد
are there any remarks? U دارد
chain U دارد.
hast U او دارد
he has a rage for money U دارد
chains U دارد.
he has an axe to grind U غرض دارد
But one leg to the fowl. <proverb> U مرغ یک پا دارد .
the reason is two fold U دودلیل دارد
it is usual with him U عادت دارد
There is a knack in it . U یک فنی دارد
it is sufficiently stamped U کسرتمبر دارد
he is 0 years old U او ده سال دارد
he has a maggot in his head U وسواس دارد
virus U وجود دارد
he tops .0 metres U یک مترونیم قد دارد
he speaks to the purpose U قصدی دارد
the probability is U احتمال دارد
viruses U وجود دارد
he has a spite against me U بامن لج دارد
there is a rumour that U شهرت دارد که
god is U خداوجود دارد
figure on <idiom> U بستگی دارد به
he has an a. to grind U مقصود دارد
he is fifty U تمام دارد
the reason is manifold U چنددلیل دارد
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
it has sides U سه پهلو دارد
it depends [on] U بستگی دارد [به]
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , U بزرگ دارد
I owe him a dept of gratitude. U حق بگردنم دارد
our library is well stocked U خوبی دارد
what the odds U چه اهمیت دارد
what hurt is there in that U چه زیانی دارد
not a patch on U چه دخلی دارد
multungulate U که بیش از دو سم دارد
walls have ears U گوش دارد
Windows GDI U بیتی دارد
He has a day off. U او مرخصی دارد.
what matter? U چه اهمیت دارد
Does it matter if I dont come ? U اشکالی دارد اگرنیایم ؟
the export of ... is granted the premium. U صدور ... جایزه دارد.
he bears out his name U اسم بامسمایی دارد
well and good U باشد چه ضرر دارد
She has a lovely ( nice ) voice. U صدای قشنگه دارد
in all like U احتمال کلی دارد
bigamists U زنی که دوشوهر دارد
bigamist U زنی که دوشوهر دارد
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
double decker U هرچیزیکه دو لایه دارد
lengths U خط با طول جر حرف دارد
She has a delightfully mellow voice . U صدای گرمی دارد
the switch is on U برق جریان دارد
length U خط با طول جر حرف دارد
the cat has nine lives U سگ هفت جان دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure . U فشار خون دارد
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
She has got regular teeth . U دندانهای منظمی دارد
he is in a hurry to go U عجله دارد برفتن
what is wrong with that? U مگراین چه عیبی دارد
he is f. of money U پول فراوان دارد
(not to be) sneezed at <idiom> U ارزش داشتن را دارد
he has much merit U بسیار شایستگی دارد
and there an end. U و پایان وجود دارد.
he insists on going U اصرار دارد برفتن
he has much merit U خیلی قابلیت دارد
There are two sides to every question . <proverb> U هر مساله ای دو جنبه دارد.
There are ticks in every trade . <proverb> U هر کار لمى دارد .
Every flow must have its ebb. <proverb> U هر فرازى نشیبى دارد.
backs U که یک باتری پشتیبان دارد
How long is the ticket valid? U بلیت تا کی اعتبار دارد؟
back U که یک باتری پشتیبان دارد
he has a loose tongue U دهان لقی دارد
delectus U برای ترجمه دارد
what does it meant U یعنی چه چه معنی دارد
basses U کسی که صدای بم دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com