Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
decrease
U
کاهش یافتن یا کم شدن
decreased
U
کاهش یافتن یا کم شدن
decreases
U
کاهش یافتن یا کم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reduce
U
کاهش یافتن
reduces
U
کاهش یافتن
reducing
U
کاهش یافتن
decrease
U
کاهش یافتن
decrease
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش یافتن
decreased
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
U
کاهش یافتن
decreases
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
slake
U
معتدل شدن کاهش یافتن
slaked
U
معتدل شدن کاهش یافتن
slakes
U
معتدل شدن کاهش یافتن
wane
U
کاهش یافتن
waned
U
کاهش یافتن
wanes
U
کاهش یافتن
waning
U
کاهش یافتن
shrink
U
کاهش یافتن
shrinking
U
کاهش یافتن
shrinks
U
کاهش یافتن
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
taper off
U
کاهش یافتن
to peter out
U
تدریجا کاهش یافتن
Other Matches
tax friction
U
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
U
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
decreased
U
کاهش دادن کاهش
decreases
U
کاهش دادن کاهش
decrease
U
کاهش دادن کاهش
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction
U
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
decreased
U
کاهش
diminution
U
کاهش
degression
U
کاهش
scale down
U
کاهش
attenuation
U
کاهش
spoil
U
کاهش
mitigation
U
کاهش
deduction
U
کاهش
decrement
U
کاهش
decreases
U
کاهش
decrease
U
کاهش
depreciatory
U
کاهش
slow down
U
کاهش
subraction
U
کاهش
declined
U
کاهش
declines
U
کاهش
declining
U
کاهش
subtraction
U
کاهش
rebate
U
کاهش
rebates
U
کاهش
decline
U
کاهش
downturns
U
کاهش
damp
U
کاهش
dampers
U
کاهش
dampest
U
کاهش
spoils
U
کاهش
spoiling
U
کاهش
spoiled
U
کاهش
downturn
U
کاهش
reduce/enlarge
U
کاهش
slowdown
U
کاهش
shrinkage
U
کاهش
abatement
U
کاهش
reduction
U
کاهش
falling off
U
کاهش
devaluation
U
کاهش
acceptances
U
کاهش
acceptance
U
کاهش
reductions
U
کاهش
subrtraction
U
کاهش
relief
U
کاهش
slowdowns
U
کاهش
imminution
U
کاهش
concession
U
کاهش
wastage
U
کاهش
falling-off
U
کاهش
scale down
U
کاهش مقیاس
tax deduction
U
کاهش مالیات
lessened
U
کاهش دادن
lessening
U
کاهش دادن
reduction
U
کاهش احیاء
palliator
U
کاهش دهنده
lapse rate
U
اهنگ کاهش
tax cuts
U
کاهش مالیات
devaluation
U
کاهش نرخ
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
depreciation
U
کاهش بها
extinction
U
کاهش نور
slake
U
کاهش فرونشستن
slaked
U
کاهش فرونشستن
slakes
U
کاهش فرونشستن
lessen
U
کاهش دادن
intensity decrease
U
کاهش شدت
speed reduction
U
کاهش سرعت
price reduction
U
کاهش قیمت
anaphrodisia
U
کاهش شهوت
prereduction
U
کاهش اولیه
lessens
U
کاهش دادن
rebates
U
تخفیف کاهش
rebate
U
تخفیف کاهش
palliation
U
کاهش دادن
mark down
U
کاهش قیمت
mark down
U
کاهش قیمتها
relief
[from pain]
U
کاهش درد
wage cuts
U
کاهش دستمزد
waney
U
کاهش یافته
wany
U
کاهش یافته
minuend
U
کاهش یاب
mitigative
U
مایه کاهش
monetary contraction
U
کاهش پول
clemmensen reduction
U
کاهش کلمنسنی
lapse time
U
زمان کاهش
reductions
U
کاهش احیاء
easing
U
کاهش درد
palliation
U
کاهش درد
easement
U
کاهش درد
alleviation
U
کاهش درد
abatable
U
کاهش پذیر
deceleration
U
کاهش سرعت
abatement
U
کاهش الودگی
logarithmic decrement
U
کاهش لگاریتمی
abatement
[of pain]
U
کاهش درد
fall in temperature
U
کاهش دما
disinflation
U
کاهش ورم
reductional
U
تبدیل کاهش
reduction of armamentes
U
کاهش تسلیحات
drop in temperature
U
کاهش دما
drive reduction
U
کاهش سائق
disinvestment
U
کاهش سرمایه
detraction
U
کاهش کسرشان
dishoarding
U
کاهش اندوخته
detraction
U
کاهش توجه
decrease in value
U
کاهش ارزش
scale down
U
کاهش تدریجی
decrement
U
میزان کاهش
reductionism
U
کاهش گری
depopulation
U
کاهش نفوس
decrementation
U
کاهش پلهای
disinflation
U
کاهش تورم
reduction factor
U
ضریب کاهش
dishoarding
U
کاهش ذخیره
reduction ratio
U
نسبت کاهش
deduction
U
کاهش تفریق
mitigatory
U
مایه کاهش یا ارامش
devalution
U
کاهش ارزش پول
hypoxemia
U
کاهش اکسیژن بافت
hypoxia
U
کاهش اکسیژن بافت
decrement
U
کاهش میزان یک متغیر
hypoglycemia
U
کاهش قند خون
reduction
U
تحویل استحاله کاهش
disparagement
U
خوار شماری کاهش
oxidation reduction potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
contractura
U
[کاهش میله ستون در کف]
redox system
U
سیستم اکسایش- کاهش
depreciation of currency
U
کاهش ارزش پول
deprecation of silver
U
کاهش ارزش سیم
reductions
U
تحویل استحاله کاهش
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
redox reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
depletion
U
کاهش منابع طبیعی
attrition
U
کاهش توان رزمی
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
flashing
U
کاهش حوزه مغناطیسی
redox potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
depreciation of the exchange rate
U
کاهش نرخ ارز
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
diminishing returns
U
بازده کاهش یابنده
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
oxidation reduction reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
work decrement
U
کاهش بازده کار
slump
U
کاهش فعالیت رکود
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
decrease endorsement
U
تصدیق یا تائید کاهش
brown out
U
کاهش جریان برق
alleviation of suffering
U
کاهش درد و رنج
capital loss
U
کاهش ارزش سرمایه
reducible representation
U
نمایش کاهش پذیری
reduced mass
U
جرم کاهش یافته
correction for attenuation
U
اصلاح برای کاهش
currency depreciation
U
کاهش ارزش پول
depreciation
U
کاهش بها استهلاک
abate
U
بزورتصرف کردن کاهش
abated
U
بزورتصرف کردن کاهش
abates
U
بزورتصرف کردن کاهش
abating
U
بزورتصرف کردن کاهش
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
credit squeeze
U
کاهش دادن اعتبار
cut back
U
کاهش ناگهانی تولید
devaluation
U
کاهش ارزش پول
extenuation
U
کاهش اهمیت جرم
credit squeeze
U
کاهش حجم اعتبار
irreducible representation
U
نمایش کاهش ناپذیر
credit squeeze
U
کاهش مقدار اعتبار
devaluation
U
کاهش دادن ارزش پول
attenuation
U
کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
fast moving stock
U
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
put-downs
U
پست کردن کاهش دادن
put-down
U
پست کردن کاهش دادن
put down
U
پست کردن کاهش دادن
decrement
U
میزان کاهش کاستن پلهای
exchange depreciation
U
کاهش ارزش پول خارجی
lightening hole
U
سوراخهای کاهش وزن ناو
social decrement
U
کاهش ناشی از کار جمعی
water softener
U
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
humanitarian
U
طرفدار کاهش الام بشر
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
to kern a letter
U
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
The senator argued in favour of lowering the tax.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
thinner
U
حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
decaying
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decay
U
کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
depigmentation
U
کاهش رنگ دانه درپوست و غیره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com