English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
minuend U کاهش یاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
acoustic U فن صوتی که در بالای چاپگر برای کاهش صدا قرار دارد
acoustic U تابلوی صوتی که پشت رسانه برای کاهش صدا قرار دارد
reduce U کاهش یافتن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U کاهش یافتن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U کاهش یافتن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
relief U کاهش
logic U سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
wastage U کاهش
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
disparagement U خوار شماری کاهش
depopulation U کاهش نفوس
slump U کاهش فعالیت رکود
slump U کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps U کاهش فعالیت رکود
slumps U کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
sag U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sagged U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sags U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
flashing U کاهش حوزه مغناطیسی
deduction U کاهش تفریق
deduction U کاهش
decrease U کاهش
decrease U کاهش یافتن
decrease U کاهش دادن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
decreased U کاهش
decreased U کاهش یافتن
decreased U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن یا کم شدن
decreases U کاهش
decreases U کاهش یافتن
decreases U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن یا کم شدن
mitigation U کاهش
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
anti- U روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
humanitarian U طرفدار کاهش الام بشر
inference U مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference U کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
inferences U مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inferences U کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
depreciation U کاهش بها
depreciation U کاهش بها استهلاک
extinction U کاهش نور
slake U کاهش فرونشستن
slake U معتدل شدن کاهش یافتن
slaked U کاهش فرونشستن
slaked U معتدل شدن کاهش یافتن
slakes U کاهش فرونشستن
slakes U معتدل شدن کاهش یافتن
decay U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
acceptance U کاهش
acceptances U کاهش
devaluation U کاهش
devaluation U کاهش ارزش پول
devaluation U کاهش نرخ
devaluation U کاهش دادن ارزش پول
falling off U کاهش
falling-off U کاهش
reduction U کاهش
reduction U کاهش احیاء
reduction U تحویل استحاله کاهش
reductions U کاهش
reductions U کاهش احیاء
reductions U تحویل استحاله کاهش
put down U پست کردن کاهش دادن
put-down U پست کردن کاهش دادن
put-downs U پست کردن کاهش دادن
deflation U رکود کاهش اعتبارات و پول درگردش
Other Matches
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
spoil U کاهش
rebate U کاهش
attenuation U کاهش
rebates U کاهش
abatement U کاهش
diminution U کاهش
shrinkage U کاهش
spoiling U کاهش
spoils U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
slowdowns U کاهش
slowdown U کاهش
decline U کاهش
downturns U کاهش
downturn U کاهش
subraction U کاهش
subrtraction U کاهش
damp U کاهش
dampers U کاهش
spoiled U کاهش
declined U کاهش
subtraction U کاهش
scale down U کاهش
slow down U کاهش
declining U کاهش
declines U کاهش
dampest U کاهش
decrement U کاهش
depreciatory U کاهش
concession U کاهش
degression U کاهش
imminution U کاهش
dishoarding U کاهش ذخیره
deceleration U کاهش سرعت
decrementation U کاهش پلهای
decrement U میزان کاهش
scale down U کاهش مقیاس
disinflation U کاهش تورم
dishoarding U کاهش اندوخته
anaphrodisia U کاهش شهوت
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
drop in temperature U کاهش دما
detraction U کاهش کسرشان
taper off U کاهش یافتن
drive reduction U کاهش سائق
tax cuts U کاهش مالیات
fall in temperature U کاهش دما
detraction U کاهش توجه
decrease in value U کاهش ارزش
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
indiminishable U کاهش ناپذیر
mitigative U مایه کاهش
monetary contraction U کاهش پول
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
palliation U کاهش دادن
reduction ratio U نسبت کاهش
palliator U کاهش دهنده
abatement U کاهش الودگی
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
abatable U کاهش پذیر
reduction factor U ضریب کاهش
shrink U کاهش یافتن
reductional U تبدیل کاهش
intensity decrease U کاهش شدت
lapse rate U اهنگ کاهش
lapse time U زمان کاهش
scale down U کاهش تدریجی
reductionism U کاهش گری
prereduction U کاهش اولیه
rebate U تخفیف کاهش
mark down U کاهش قیمت
mark down U کاهش قیمتها
rebates U تخفیف کاهش
price reduction U کاهش قیمت
tax deduction U کاهش مالیات
palliation U کاهش درد
easing U کاهش درد
easement U کاهش درد
alleviation U کاهش درد
relief [from pain] U کاهش درد
abatement [of pain] U کاهش درد
wanes U کاهش یافتن
speed reduction U کاهش سرعت
waning U کاهش یافتن
wage cuts U کاهش دستمزد
waney U کاهش یافته
wany U کاهش یافته
lessens U کاهش دادن
waned U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
lessening U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
lessen U کاهش دادن
hypoxemia U کاهش اکسیژن بافت
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to peter out U تدریجا کاهش یافتن
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
alleviation of suffering U کاهش درد و رنج
hypoxia U کاهش اکسیژن بافت
work decrement U کاهش بازده کار
extenuation U کاهش اهمیت جرم
hypoglycemia U کاهش قند خون
to cut something U چیزی را کاهش دادن
reduced mass U جرم کاهش یافته
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
contractura U [کاهش میله ستون در کف]
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
mitigatory U مایه کاهش یا ارامش
oxidation reduction potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
redox potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction U واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
abating U بزورتصرف کردن کاهش
abates U بزورتصرف کردن کاهش
credit squeeze U کاهش دادن اعتبار
credit squeeze U کاهش مقدار اعتبار
credit squeeze U کاهش حجم اعتبار
correction for attenuation U اصلاح برای کاهش
currency depreciation U کاهش ارزش پول
capital loss U کاهش ارزش سرمایه
abated U بزورتصرف کردن کاهش
abate U بزورتصرف کردن کاهش
depletion U کاهش منابع طبیعی
attrition U کاهش توان رزمی
break in share prices U کاهش قیمت سهام
brown out U کاهش جریان برق
cut back U کاهش ناگهانی تولید
decrement U کاهش میزان یک متغیر
decrease endorsement U تصدیق یا تائید کاهش
deprecation of silver U کاهش ارزش سیم
depreciation of currency U کاهش ارزش پول
depreciation of the exchange rate U کاهش نرخ ارز
devalution U کاهش ارزش پول
diminishing returns U بازده کاهش یابنده
exchange depreciation U کاهش ارزش پول خارجی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
attenuation U کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
decrement U میزان کاهش کاستن پلهای
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
lightening hole U سوراخهای کاهش وزن ناو
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
thinner U حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
depigmentation U کاهش رنگ دانه درپوست و غیره
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
The senator argued in favour of lowering the tax. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
depreciation of currency U کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
decay time U زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
windage U کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
autokerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic kerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
lamb's tongue U [کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
anti wear U مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
mist U کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
bell gear U چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
decay curves U منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
mists U کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
jet diffusion basin U حوضچه ایکه در اثر پخش فورانی انرژی را کاهش میدهد
nose down U خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
to kern U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
prolotherapy U اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
tessellate U کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
parametric U وسیلهای که میتواند سط وح فرکانس خاص را پیشبرد یا کاهش دهدار یک سیگنال صوتی
carburetor icing U کاهش ناگهانی دما و احتمالاایجاد بلورهای یخ در اثرکاهش فشار در لوله ونتوری
natural rate hypothesis U هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
gust alleviation U سیستم دینامیکی برای کاهش اثر تندبادهای قائم روی هواپیما
ride control U سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
bergson criterion U ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
crowding out effect U نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
aliasing U روش کاهش اثر لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها. 2-
lightening hole U سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
waisting U کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
anti knock U ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
information hiding U یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
ferrous sulfate U دندانه آهن [جهت تولید رنگ های تیره تر و کاهش تردی و شکنندگی الیاف پشم]
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
joule kelvin effect U انبساط گاز با فشار زیاد ازمجرای کنترل سوخت یا پلاک منفذدار که با کاهش دماهمراه است
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
crowding out effect U اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
to anneal U سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com