English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bar U کانون وکلا
bars U کانون وکلا
bar association U کانون وکلا
law society U کانون وکلا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bar association U کانون وکلا دادگستری
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
study for bar U دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
Other Matches
delegates U وکلا
representatives U وکلا
bars U کرسی خطابه وکلا
bar U کرسی خطابه وکلا
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
fireplace U کانون
focussing U کانون
focusses U کانون
fireplaces U کانون
focused U کانون
focalpoint U کانون
confocal U هم کانون
focal spot U کانون
focuses U کانون
focus U کانون
focussed U کانون
focalization U تمرکز در کانون
focal surface U سطح کانون
virtual focus U کانون مجازی
ball U کانون [کاموا]
focal point U کانون توجه
image focal point U کانون تصویر
bundle U کانون [کاموا]
magnetic focus U کانون مغناطیسی
true or real focus U کانون حقیقی
knot U کانون [کاموا]
clew U کانون [کاموا]
twine U کانون [کاموا]
seismic focus U کانون زلزله
focus U کانون عدسی
reformatories U کانون اصلاح
focused U به کانون دراوردن
focussing U به کانون دراوردن
focussing U کانون عدسی
focusses U به کانون دراوردن
focusses U کانون عدسی
focussed U به کانون دراوردن
focussed U کانون عدسی
focuses U به کانون دراوردن
focuses U کانون عدسی
focused U کانون عدسی
focus U به کانون دراوردن
reformatory U کانون اصلاح
club U کانون مجمع
clubbing U کانون مجمع
clubbed U کانون مجمع
clubs U کانون مجمع
bifocals U دارای دو کانون
bifocal U دارای دو کانون
focuses U کانونی شدن کانون
house of correction U کانون اصلاح وتربیت
focussed U کانونی شدن کانون
focused U کانونی شدن کانون
focussing U کانونی شدن کانون
focusses U کانونی شدن کانون
focal U مربوط به کانون عدسی
correctional institution U کانون اصلاح و تربیت
focus U کانونی شدن کانون
focal plane U افق مار بر کانون عدسی
vestal U روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
zoom lens U عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses U عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
reformatory schools U کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
probation U کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com