Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
univalent
U
دارای یک فرفیت
nitric
U
دارای نیتروژن با فرفیت بالا
pentavalent
U
دارای پنج فرفیت یا بنیان
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
particularity
U
دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
weapon carrier
U
کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
berthing capacity
U
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
valence
U
واحد فرفیت فرفیت شیمیایی
carryall truck
U
کامیون حمل بار و بسته کامیون اتلیه حمل بار
carload shipment
U
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
opportune lift
U
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
adjutantship
U
معینی
adjutancy
U
معینی معاونت
ageless
U
بدون عمر معینی
stationed
U
درپست معینی گذاردن
inbound
U
محصور در حدود معینی
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
station
U
درپست معینی گذاردن
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
stations
U
درپست معینی گذاردن
grid anode capacity
U
فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
road transport vehicle
U
کامیون
trucking
U
کامیون
vehicular
U
کامیون
trucks
U
کامیون
cl
U
کامیون کامیون
cl
U
کامیون پر
camion
U
کامیون
lorry
U
کامیون
truck
U
کامیون
truckload
U
یک کامیون پر
lorries
U
کامیون
truckloads
U
یک کامیون پر
truck vehicle
U
کامیون
trucked
U
کامیون
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
truckloads
U
به اندازهی یک کامیون
trucked
U
کامیون بارکش
high speed truck
U
کامیون پردور
truckload
U
به اندازهی یک کامیون
truckman
U
راننده کامیون
truck
U
کامیون بارکش
carload
U
یک بار کامیون
trucker
U
راننده کامیون
trucks
U
کامیون بارکش
dump truck
U
کامیون کمپرسی
trucking
U
کامیون بارکش
truck loading
U
سربار کامیون
truckers
U
راننده کامیون
truck trailer
U
ترایلر کامیون
truckage
U
بارکشی با کامیون
wreckers
U
کامیون اخراجات
small truck
U
کامیون کوچک
teamster
U
کامیون ران
motortruck
U
کامیون باری
van
U
کامیون سر بسته
vans
U
کامیون سر بسته
wrecker
U
کامیون اخراجات
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
stake truck
U
کامیون نرده دار
tow car
U
کامیون جرثقیل دار
fot
U
تحویل روی کامیون
cl
U
برحسب بار هر کامیون
dump truck
U
کامیون زباله بر شهرداری
tow truck
U
کامیون جرثقیل دار
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
Bobtail
[tractor unit]
[American English]
U
تراکتور
[کامیون بدون تریلر]
free on truck
U
تحویل کالا روی کامیون
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
to jackknife truck-trailers
U
تا شدن کامیون در جاده
[بیشتر در تصادفات]
truck mixing
U
مخلوط کردن بتن روی کامیون
dumper
U
ماشین حمل زباله کامیون تخلیه کن
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
truck trailer
U
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
ready-mix truck
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-agitator truck
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
cement truck
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
dilly
U
وسائط نقلیه مختلف از قبیل ارابه و کامیون و غیره
truck mixer
U
بتن سازی که روی کامیون نصب شده است
ready-mix truck
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
cement truck
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-agitator truck
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
clearing and switch buying
U
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
containers
U
صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
container
U
صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts
U
قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport
U
فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
helmzhold resonator
U
محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
grand larceny
U
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while
U
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne
U
رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
lift
U
فرفیت
valence
U
فرفیت
lifting
U
فرفیت
loads
U
فرفیت
lifts
U
فرفیت
lifted
U
فرفیت
capacities
U
فرفیت
tankage
U
فرفیت
volume capacity
U
فرفیت
spans
U
فرفیت
spanning
U
فرفیت
load
U
فرفیت
spanned
U
فرفیت
span
U
فرفیت
volumes
U
فرفیت
line capacitance
U
فرفیت خط
volume
U
فرفیت
equipotential
U
هم فرفیت
incapacious
U
بی فرفیت
capacitance
U
فرفیت
throughput
U
فرفیت
loading capacity
U
فرفیت
capacity
U
فرفیت
contenting
U
فرفیت
content
U
فرفیت
loading
U
فرفیت
future perfect tense
U
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
valence electron
U
الکترون فرفیت
current capacity
U
فرفیت بار
qualities
U
نوع فرفیت
covalent bond
U
قید هم فرفیت
coupling capacity
U
فرفیت اتصالی
gross tonnage
U
فرفیت ناخالص به تن
gross capacity
U
فرفیت ناویژه
specific capacity
U
فرفیت مخصوص
specific capacity
U
ضریب فرفیت
design capacity
U
فرفیت طرح
transformer capacity
U
فرفیت ترانسفورماتور
full container load
U
فرفیت پر کانتینر
heat capacity
U
فرفیت حرارتی
heat capacity
U
فرفیت گرمایی
quality
U
نوع فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com