Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
balkanization
U
تقسیم بقطعات ریز
traingulation
U
تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
barter with someone
U
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter
[to trade by barter]
U
دادوستد کالا با کالا کردن
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
cob web theorem
U
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
U
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire
U
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
say's law
U
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
freightliner
U
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
to boycott goods
U
تحریم کردن کالا
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
to discharge goods
U
کالا را تخلیه کردن
releases
U
ترخیص کردن کالا
release
U
ترخیص کردن کالا
released
U
ترخیص کردن کالا
to offer
U
عرضه کردن
[ کالا]
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
objected
U
کالا اعتراض کردن
objects
U
کالا اعتراض کردن
objecting
U
کالا اعتراض کردن
object
U
کالا اعتراض کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
shires
U
به استان تقسیم کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
lighter
U
با قایق باری کالا حمل کردن
snake out
U
خارج کردن کالا از انبار ناو
lighters
U
با قایق باری کالا حمل کردن
plundrage
U
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage
U
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
consignee
U
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
stock
U
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked
U
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
c & f
U
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
passing action
U
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
rig the market
U
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
roll on roll off
U
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
interchanging
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
to make a complaint
[about]
U
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
field storage
U
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
produce
U
کالا
article
U
کالا
produces
U
کالا
produced
U
کالا
trafficked
U
کالا
cargoes
U
کالا
articles
U
کالا
traffic
U
کالا
merchandise
U
کالا
mercery
U
کالا
chattel
U
کالا
commodities
U
کالا
commodity
U
کالا
object of sale
U
کالا
matters
U
کالا
traffics
U
کالا
stuffs
U
کالا
stuffed
U
کالا
stuff
U
کالا
traffick
U
کالا
ware
U
کالا
wares
U
کالا
goods
U
کالا
good
U
کالا
cargo
U
کالا
trafficking
U
کالا
materials
U
کالا
products
U
کالا
product
U
کالا
mattered
U
کالا
mattering
U
کالا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com