English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
staple goods U کالای بسیار ضروری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
end item U کالای ضروری
labeled cargo U کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good U نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
essentials U ضروری
essential U ضروری
urgency U ضروری
obligate U ضروری
urgent U ضروری
emergency U ضروری
emergencies U ضروری
exigent U ضروری
must U ضروری
needful U ضروری
major <adj.> U ضروری
quintessential <adj.> U ضروری
substantive [essential] <adj.> U ضروری
vital <adj.> U ضروری
absolute <adj.> U ضروری
inalienable <adj.> U ضروری
indispensable <adj.> U ضروری
inevitable <adj.> U ضروری
unalienable <adj.> U ضروری
unalterable <adj.> U ضروری
essential <adj.> U ضروری
imperatives U ضروری
necessary U ضروری
acute <adj.> U ضروری
imperative U ضروری
expeditious U ضروری
immediate U انی ضروری
to make a point of U ضروری دانستن
indispansably U بطور ضروری
indispensability U خرج ضروری
of vital importance U خیلی ضروری
non essential U غیر ضروری
unessential U غیر ضروری
essential supply U اماد ضروری
unnecessary U غیر ضروری
inessentials U غیر ضروری
inessential U غیر ضروری
undue U غیر ضروری
necessities U کالاهای ضروری
vitally U بطور ضروری
requisite U چیز ضروری
essential elements U وسایل ضروری
unnecessarily U غیر ضروری
essential elements U عناصر ضروری
to be essential [necessary] U ضروری [واجب] بودن
keyitem U اقلام ضروری و حیاتی
it is unnecessary U غیر ضروری است
uncalled-for U غیر ضروری ناخوانده
indispensable U چاره نا پذیر ضروری
non essential U چیز غیر ضروری
uncalled for U غیر ضروری ناخوانده
staple food U مواد غذائی ضروری
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
frills U چیز بیخود یاغیر ضروری
frill U چیز بیخود یاغیر ضروری
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
superfluous U غیر ضروری اطناب امیز
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
individual reserves U وسایل ضروری انفرادی که با نفرحمل میشود
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
highest U برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
peripheral U آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
high U برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
highs U برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
calling sequence U مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
vacation sittings U جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
bonded good U کالای گمرکی
shipment [American] U کالای ارسالی
business goods U کالای تولیدی
easy commodity U کالای نا مرغوب
dead stock U کالای بنجل
consigned inventory U کالای امانی
consumer's goods U کالای مصرفی
consumer brand U کالای پر مصرف
class ii property U کالای طبقه 2
class i property U کالای طبقه 1
flotsam U کالای اب اورده
consumer goods U کالای مصرفی
importing U کالای رسیده
importing U کالای وارده
consignments U کالای امانی
consignment U کالای امانی
contraband U کالای قاچاق
contraband U کالای غیرمجاز
imported U کالای وارده
imported U کالای رسیده
import U کالای وارده
consignment U کالای ارسالی
delivery U کالای ارسالی
stapling U کالای عمده
stapled U کالای عمده
staple U کالای عمده
shoddy U کالای تقلبی
commodity U کالای مصرفی
commodities U کالای مصرفی
import U کالای رسیده
purpose made U کالای سفارشی
inferior good U کالای پست
jetsam U کالای اب اورد
Contraband goods. U کالای قا چاق
knit goods U کالای کش بافت
labeled cargo U کالای ویژه
luxury good U کالای لوکس
rip-offs U کالای قلابی
naval stores U کالای دریایی
rip-off U کالای قلابی
limited editions U کالای محدود
merchandise U کالای تجارتی
normal good U کالای معمولی
normal good U کالای عادی
scaron U کالای کمیاب
limited edition U کالای محدود
wage good U کالای مزدی
smuggled goods U کالای قاچاق
in wards U کالای رسیده
fakement U کالای قلب
final goods U کالای نهائی
free good U کالای رایگان
frustrated cargo U کالای سرگردان
stolen goods U کالای مسروقه
frustrated cargo U کالای متروکه
economic good U کالای اقتصادی
general cargo U کالای معمولی
giffen good U کالای گیفن
goods in pledge U کالای گروی
the goods in question U کالای موردبحث
smuggled merchandise U کالای قاچاق
goods afloat U کالای در راه
r. ofanyone's chattles U پس دادن کالای کسی
consignments U کالای امانت فروش
swag U کالای دزدیده شده
shipments U کالای در حال حمل
scrap-heap U انبار کالای قراضه
consignments U محموله کالای ارسالی
stock in trade U موجودی کالای مغازه
secondary item U کالای تدارکاتی فرعی
shipment U کالای در حال حمل
consignment U محموله کالای ارسالی
the free list U صورت کالای بی گمرک
scrap heap U انبار کالای قراضه
consignment U کالای امانت فروش
pilefered shipment U کالای حراج شده
velveting U کالای مخملی مخمل
inwards U واردات کالای رسیده
finished product U کالای اماده فروش
inbound cargo U کالای تخلیه نشده
ban item U کالای ممنوع الورود
importable U کالای قابل واردکردن
permit goods coveredby U کالای موضوع پروانه
commercial loading U بارگیری کالای تجارتی
commodity market U بازار کالای مصرفی
consignee U گیرنده کالای ارسالی
dead stock U کالای بدون خریدان
perishable U کالای سریع الفساد
perishable U کالای فاسد شدنی
opportunity cost U هزینههای کالای تولیدی
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
we d. in silks U ما کالای ابریشمی میفروشیم
we ran out of these goods U این کالای ما تمام شد
delivery U کالای ارسال شده
consignment U کالای ارسال شده
shipment [American] U کالای ارسال شده
perishable U کالای فاسد شونده
standard U کالای جانشین رزمی
standards U کالای جانشین رزمی
wreckage U کالای بازیافتی از کشتی و.....
shipments U کالای حمل شده باکشتی
stockists U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
shipment U کالای حمل شده باکشتی
contract shipment number U شماره بارنامه کالای ارسالی
ware U کالای فروشی پرهیز کردن از
stockist U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
wares U کالای فروشی پرهیز کردن از
jettison U بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned U بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning U بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons U بدریا ریزی کالای کشتی
bulk cargo U کالای بسته بندی نشده
common goods U کالای مورد نیاز عموم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
export U بیرون بردن کالای صادره
exporting U بیرون بردن کالای صادره
ship ton U وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com