English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
ground U کار گذاشتن یا مستقرکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
installing U مستقرکردن
installs U مستقرکردن
stations U مستقرکردن
stationed U مستقرکردن
station U مستقرکردن
install U مستقرکردن
stationed U مقام مستقرکردن
station U مقام مستقرکردن
set up U برپاکردن مستقرکردن
stations U مقام مستقرکردن
redeployment U دوباره مستقرکردن نیروها
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
placing U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
letting U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
lay U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
lays U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
run home U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
lets U گذاشتن
puts U گذاشتن
put U گذاشتن
placement U گذاشتن
load U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
putting U گذاشتن
placements U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
loads U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
let U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
leave U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to trample on U گذاشتن
leaving U گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
respect U احترام گذاشتن به
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
undercharge U کم خرج گذاشتن در
salve U ضماد گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
overrules U کنار گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to sow mines U مین گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
oviposit U تخم گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
fix U کار گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
instal U کار گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
begueath U به ارث گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
enchase U در نگین گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
high tender U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
install U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
installs U کار گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
point U نوک گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com