English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
swathes U ردیف باریک راه باریک
swathe U ردیف باریک راه باریک
swath U ردیف باریک راه باریک
ripest U رسیده
riper U رسیده
headed U رسیده
consummated U رسیده
mellows U رسیده
mellowing U رسیده
mellowed U رسیده
ripe U رسیده
mellow U رسیده
consummate U رسیده
consummating U رسیده
consummates U رسیده
in lieu of U بجای
in his stead U بجای او
instead of U بجای
vices U بجای
in the room of U بجای
vises U بجای
vice- U بجای
vice U بجای
in exchange for U بجای
in payment of U بجای
lieu U بجای
in return for U بجای
per pro U بجای
Instead of you U بجای تو
floor length U رسیده بکف
It's time U وقتش رسیده که
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
climactic U باوج رسیده
Inc U به ثبت رسیده
full fledged U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
fullest U بالغ رسیده
full U بالغ رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
culminant U باوج رسیده
in wards U کالای رسیده
maturation U رسیده شدن
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
jack in office U رسیده است
new come U تازه رسیده
import U کالای رسیده
importing U کالای رسیده
new arrived U تازه رسیده
imported U کالای رسیده
overripe U بسیار رسیده
ripely U بطور رسیده
knee high U بزانو رسیده
over ripe U زیاد رسیده
to pass for U قلمدادشدن بجای
elsewhere U بجای دیگر
instead U بجای اینکه
stead U بجای بعوض
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
in somebody's place U بجای کسی
for U بجای از طرف
instead of celebrating U بجای جشن
quid pro quo U بجای عوض
in place of U بجای درعوض
he succeeded his father U بجای پدرنشست
quid pro quos U بجای عوض
ripen U رسیده کردن یاشدن
grown U رسیده جوانه زده
ripened U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
parvenu U تازه بدوران رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
indenting U سفارش رسیده از خارج
intersection point U نقطه بهم رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
indent U سفارش رسیده از خارج
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
impersonify U بجای شخص گرفتن
instead of vice versa U بجای برعکس این
instead of the reverse U بجای وارونه این
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
back to your seats U برگردید بجای خود
instead of the other way around U بجای برعکس این
take your mirks U فرمان بجای خود
were i in his skin U اگر بجای او بودم
O.K. U اصط لاحی که بجای
on your marks U فرمان بجای خود
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com