Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
background
U
کار با حق تقدم پایین
backgrounds
U
کار با حق تقدم پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hierarchies
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
background
U
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
U
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds
U
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
backgrounds
U
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
migration
U
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
background processing
U
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
Other Matches
foreground program
U
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
downhaul
U
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
down
U
سوی پایین بطرف پایین
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
priority
U
تقدم
priority
U
حق تقدم
rights of way
U
حق تقدم
right of way
U
حق تقدم
precedence
U
حق تقدم
precedence
U
تقدم
pas
U
حق تقدم
primacy
U
تقدم
right of way
U
تقدم
rights of way
U
تقدم
preference
U
تقدم
preferences
U
تقدم
priorities
U
حق تقدم
priorities
U
تقدم
right of priority
U
حق تقدم
preferment
U
حق تقدم
precedency
U
حق تقدم
preemimence
U
تقدم
lead
U
تقدم
antecedence
U
تقدم
priorship
U
تقدم
priorship
U
حق تقدم
anteriority
U
تقدم
better hand
U
تقدم
precession
U
تقدم
leads
U
تقدم
precendence rules
U
قواعد تقدم
burdened
U
فاقد حق تقدم
priority intersection
U
تقدم باراهفرعی
precession of the equinoxes
U
تقدم اعتدالین
pre existence
U
تقدم وجود
precedence
U
تقدم پیامها
emergency priority
U
تقدم اضطراری
precedence
U
ترتیب تقدم
major road
U
راه با حق تقدم
emergency priority
U
تقدم فوری
law of primacy
U
قانون تقدم
valve lead
U
تقدم سوپاپ
priority of fires
U
تقدم اتشها
rating
U
ترتیب تقدم
to give preference to
U
تقدم دادن بر
to give place to
U
تقدم دادن
time priority
U
تقدم زمانی
priority of check
U
تقدم کیش
to give priority to
U
تقدم دادن به
preexistence
U
تقدم وجود
leads
U
سرمشق تقدم
urgent priority
U
تقدم حیاتی
urgent priority
U
تقدم فوری
lead
U
سرمشق تقدم
ratings
U
ترتیب تقدم
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
issue priority
U
تقدم توزیع اماد
issue priority
U
ترتیب تقدم توزیع
preempt
U
حق تقدم پیدا کردن
preexistent
U
دارای تقدم در وجود
rights of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
right of way
U
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
law of prior entry
U
قانون تقدم ورود
primacy recency effect
U
اثر تقدم - تاخر
transposition
U
تقدم و تاخر جابجاشدگی
system priorities
U
تقدم های سیستم
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
freight route order
U
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
preemptor
U
شریک دارای حق تقدم در خرید
privilegium
U
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
The pedestrain has the right of way.
U
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
foreground
U
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to put somebody on the back burner
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
alphameric
U
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
interrupting
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
transpostion
U
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
pre audience
U
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
democratic network
U
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
maskable
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
foreground
U
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to marshal one's creditors
U
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
absolute address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture
U
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
machine address
U
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament
U
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
interrupts
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding
U
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground
U
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
signature
U
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
cases
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
signatures
U
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
away
U
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
service rating
U
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
masters
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
neath or neath
U
پایین تر
down
U
پایین
bal
U
از مچ پا به پایین
hereafter
<adv.>
U
در پایین
below
<adv.>
U
در پایین
shortest
U
پایین تر
hereinafter
[formal]
<adv.>
U
در پایین
neath or neath
U
پایین
underneath
U
پایین
lower limit
U
حد پایین
lower most
U
پایین تر
short
U
پایین تر
shorter
U
پایین تر
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
U
در پایین
beneath
U
پایین تر
below
U
پایین
subatmospheric
U
پایین تر از جو
shitu
U
پایین
low
U
پایین
bottom
U
پایین
beneath
U
پایین
hypogenous
U
پایین رو
infara
U
پایین
lowering
U
پایین تر
bottoms
U
پایین
lower
U
پایین تر
tailwater
U
پایین اب
subteen
U
پایین تر از سن 31
lowered
U
پایین تر
submiss
U
پایین
lowers
U
پایین تر
low level
U
پایین
sub-
U
یا پایین تر
further down
U
پایین تر
vide infara
U
پایین
flat
U
پایین
flattest
U
پایین
de-
U
پایین
dowm
U
پایین
lower
U
پایین
infara
U
پایین تر
down stairs
U
پایین
interrupting
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupts
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
overhand
U
از پایین ببالا
lower class
U
طبقه پایین
downward stroke
U
ضربه رو به پایین
downmost
U
پایین ترین
download
U
بارگیری پایین
infrahuman
U
پایین تر از انسان
downfield
U
میدان پایین
downfeed
U
تغذیه رو به پایین
nutant
U
پایین افتاده
downtrend
U
سیربطرف پایین
downward compatibility
U
سازگارمتمایل به پایین
downward compatible
U
سازگار رو به پایین
foot
U
پایین بادبان
low altitude
U
ارتفاع پایین
low wing
U
بال پایین
lower bound
U
کران پایین
face down feed
U
خورد رو به پایین
minor
U
پایین رتبه
low energy
U
انرژی پایین
down stroke
U
ضربه رو به پایین
low frequency
U
فرکانس پایین
downward swing
U
نوسان رو به پایین
downward movement
U
حرکت رو به پایین
look down
U
پایین امدن
alow
U
روبه پایین
lowermost
U
پایین ترین
lower threshold
U
استانه پایین
bottommost
U
پایین ترین
desceht
U
پایین امدن
lower most
U
پایین ترین
go down
U
پایین رفتن
lower mast
U
دکل پایین
catabatic
U
پایین اینده
low pass
U
پایین گذر
decurrent
U
پایین افتاده
low order
U
پایین رتبه
lower limit
U
کران پایین
low resolution
U
وضوح پایین
low order
U
مرتبه پایین
hereinbelow
U
در پایین این
low resolution
U
تفکیک پایین
lowpass
U
پایین گذار
bottom up
U
از پایین به بالا
low level
U
در سطح پایین
downward travel
U
ضربه رو به پایین
down draft
U
جریان رو به پایین
low activity
U
فعالیت پایین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com