English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lay off (someone) <idiom> U کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to do a thing with f. U کاری رابه اسانی انجام دادن
to key up any to do s.th. <idiom> O کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
set apart U کنارگذاشتن
cut out <idiom> U کنارگذاشتن
to cast aside U کنارگذاشتن
lay aside U کنارگذاشتن
to set a U کنارگذاشتن
to lay up U کنارگذاشتن
to set apart U کنارگذاشتن
to put a way U کنارگذاشتن
lay down U کنارگذاشتن در کف نهادن
to give the go by to U کنارگذاشتن بدوردگفتن ب
to shunt a project U کنارگذاشتن یک پروژه
shunts U از میان بردن کنارگذاشتن
shunt U از میان بردن کنارگذاشتن
shunted U از میان بردن کنارگذاشتن
(a) come-down <idiom> U درآمد
return [on something] U درآمد
Inc U درآمد
It turned out well. U خوب از آب درآمد
He came out of the house. U از منزل درآمد
I had a terrible (hard) time of it. U پدرم درآمد
meal ticket U ممر درآمد
meal tickets U ممر درآمد
he went aboard the ship به کشتی درآمد
income accounts حساب های درآمد
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
underclass U طبقهی اجتماعی کم درآمد
lower class U طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass U طبقه اجتماعی کم درآمد
underclass U طبقه اجتماعی کم درآمد
To take a chance . To risk it. U دل رابه دریا زدن
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
attachable earnings U درآمد ضبط شدنی [قانون]
The employer deducts taxes from the salary. U کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
net factor income from abroad خالص درآمد عوامل از خارج
The people protested vocally. U صدای مردم درآمد ( اعتراض )
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
establish U کسی رابه مقامی گماردن
To mail a letter. U نامه ای رابه پست انداختن
Not to let someone have a say. U کسی رابه بازی نگرفتن
establishes U کسی رابه مقامی گماردن
establishing U کسی رابه مقامی گماردن
own up <idiom> U گناه رابه گردن گرفتن
They bombarded the building. U ساختمان رابه توپ بستند
She wrecked the party for us. U مهمانی رابه مازهر کرد
I had a hell of a time to fix the engine. U پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
He turned his back on us. U پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to i. person with an opinion U عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
He made over the house to his son . U خانه رابه اسم پسرش کرد
You have been recommended to us. U توصیه شما رابه ما کرده اند
advising bank U بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
pitch U توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitches U توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
To give someone full powerw. U ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
I am just a pen – pusher . U قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
baits U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
bait U خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
track bolt U پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
nemo tenetur se impum accusare U هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
check string U ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
compact U ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted U ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting U ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts U ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
bytes U پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
capitalization U عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
drawbar U میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
enjambment U دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
byte U پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
tabulator U بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
resets U سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
reset U سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
expansion interface U حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
gigo U اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage in garbage out U اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
documenting U وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
document U وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented U وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
circulating U چرخش ذخیره سازی که دادههای ذخیره شده رابه صورت مجموعهای از باس ها که در طول رسانه حرکت می کنند نگهداری میکند و وقتی به انتها می رسند دوباره تولید میکند
declaration of trust U افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
hypofunction U کم کاری
flower piece U گل کاری
intent on doing anything U کاری
plasterwork U گچ کاری
parget U گچ کاری
curry U کاری
curries U کاری
inaction U بی کاری
under employment U کم کاری
impotency U کاری
impotence U کاری
currie U کاری
slobbery U تف کاری
feckful U کاری
curry powders U کاری
electroplating U اب کاری
plastering U گچ کاری
curry powder U کاری
malfunctions U کژ کاری
malfunction U کژ کاری
malfunctioned U کژ کاری
active U کاری
effective U کاری
compulsiveness U مکرر کاری
touch off <idiom> U شروع کاری
conservativeness U محافظه کاری
contouring operation U فرم کاری
contrasuggestibility U وارون کاری
cotton plantation U پنبه کاری
counterattack U بدل کاری
crypianalysis U پنهان کاری
cutting off U برش کاری
d. touch U نازک کاری
delicacy of touch U ریزه کاری
chromium plating U اب کرم کاری
cementation U سیمان کاری
brickworks U سفت کاری
bumping tool U ابزار خم کاری
business hours U ساعت کاری
calk U بتونه کاری
canniness U ملاحظه کاری
cartwhip U شلاق کاری
caulking U بتونه کاری
cautiousness U احتیاط کاری
cementation U سمنت کاری
disguised underemployment U کم کاری پنهان
discreetness U احتیاط کاری
folding machine U دستگاه خم کاری
folding press U پرس خم کاری
galvanization U رویینه کاری
glyptics U کنده کاری
come to <idiom> U شروع کاری
conservatism U محافظه کاری
hole punching U منگنه کاری
graving U کنده کاری
habitual way of doing anything U کردن کاری
flagitiousness U تبه کاری
figuration U شیرین کاری
fiendishness U تبه کاری
discreetnss U احتیاط کاری
to be about to do something U در پی کاری شدن
finishing U تمام کاری
finishing U پرداخت کاری
drilling work U مته کاری
dry farm U دیم کاری
finishing U نازک کاری
factorage U حق العمل کاری
fairing U صیقل کاری
fal lal U ریزه کاری
wastage U تفریط کاری
punching U منگنه کاری
amalgamate U ملغمه کاری
amalgamated U ملغمه کاری
amalgamates U ملغمه کاری
amalgamating U ملغمه کاری
brickwork U سفت کاری
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> U از پس کاری برآمدن
glazing U شیشه کاری
forming U فرم کاری
stucco U گچ کاری کردن
smelting U ذوب کاری
workstation U ایستگاه کاری
workstations U ایستگاه کاری
compounding U امیزه کاری
farming U اجاره کاری
joinery U نازک کاری
welding U جوش کاری
lubrication U روغن کاری
drilling U مته کاری
fretwork U منبت کاری
forging U چکش کاری
elegance U ریزه کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com