English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
buggered U قطعا کاریرا انجام ندادن
to start doing something U کاریرا اغازکردن
to d. a pratice U کاریرا بد دانستن
to break the neck of a task U کمر کاریرا سکشتن
jerry build U سرهم بندی کردن
bungle U سرهم بندی کردن
flimflam U سرهم بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
to knock together U سرهم بندی کردن
slub U سرهم بندی کردن
bunlge U سرهم بندی کردن
foozle U بدزدن سرهم بندی کردن
to patch up U خواباندن سرهم بندی کردن
slubber U نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudges U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
paste U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted U سر هم کردن سرهم بندی کردن
patchery U سرهم بندی
patching U سرهم بندی
snow job U سرهم بندی
fiddle around <idiom> U سرهم بندی
tinkers U سرهم بندی
botchery U سرهم بندی
tinkering U سرهم بندی
tinkered U سرهم بندی
tinker U سرهم بندی
identikit U سرهم بندی شده
shake-up U سرهم بندی دگرگونی
identikits U سرهم بندی شده
shake up U سرهم بندی دگرگونی
patch panel U تابلوی سرهم بندی
patch cord U سیم سرهم بندی
ersatz U سرهم بندی شده
patchboard U تخته سرهم بندی
shake-ups U سرهم بندی دگرگونی
what a pretty mess he made U خوب سرهم بندی کرد
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
do U انجام دادن کفایت کردن
completes U کامل کردن انجام دادن
consummates U انجام دادن عروسی کردن
administers U انجام دادن اعدام کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
consummate U انجام دادن عروسی کردن
completing U کامل کردن انجام دادن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
administered U انجام دادن اعدام کردن
completed U کامل کردن انجام دادن
complete U کامل کردن انجام دادن
consummating U انجام دادن عروسی کردن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
accelerating U شتاب دادن
accelerates U شتاب دادن
accelerated U شتاب دادن
accelerate U شتاب دادن
ranked U درجه دادن دسته بندی کردن
rank U درجه دادن دسته بندی کردن
ranks U درجه دادن دسته بندی کردن
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
calebrate U باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
huddle U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
huddles U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
huddling U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to turn off U خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
decelerete U بصورت منفی شتاب دادن
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cyclotron U دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
assembled U سرهم کردن
patch U سرهم کردن
patches U سرهم کردن
assembles U سرهم کردن
assemble U سرهم کردن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
effectuate U انجام دادن صورت دادن
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
to look sharp U شتاب کردن
to come along U شتاب کردن
hurry U شتاب کردن
hying U شتاب کردن
to make haste U شتاب کردن
to make a hurry U شتاب کردن
hurries U شتاب کردن
skelp U شتاب کردن
whirry U شتاب کردن
skelpit U شتاب کردن
make a push U شتاب کردن
hie U شتاب کردن
hurrying U شتاب کردن
skeet U شتاب کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
pelt U شتاب کردن ضربه
pelted U شتاب کردن ضربه
to polish off U با شتاب پرداخت کردن
pelts U شتاب کردن ضربه
administer انجام دادن
charring U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
chars U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
implement U انجام دادن
char U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
implement U انجام دادن
actualize U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
performs U انجام دادن
to make good U انجام دادن
pays U انجام دادن
effect U انجام دادن
pay U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implementing U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
implements U انجام دادن
to put through U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
to go through U انجام دادن
performed U انجام دادن
perform U انجام دادن
do up U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
covers U انجام دادن
coverings U انجام دادن
cover U انجام دادن
put on U انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com