Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
calibration
U
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
U
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
tune
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
U
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
piracy
U
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
camera station
U
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
relation
U
کارها
relational
U
کارها
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
programme of work
U
صورت کارها
programme of work
U
برنامه کارها
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
redact
U
تنظیم کردن
frame
U
تنظیم کردن
regulated
U
تنظیم کردن
to put in to shape
U
تنظیم کردن
adjusts
U
تنظیم کردن
regulates
U
تنظیم کردن
formulating
U
تنظیم کردن
regiment
U
تنظیم کردن
formulate
U
تنظیم کردن
attend
U
تنظیم کردن
formulated
U
تنظیم کردن
attending
U
تنظیم کردن
attends
U
تنظیم کردن
set up
U
تنظیم کردن
formulates
U
تنظیم کردن
regulate
U
تنظیم کردن
to set out
U
تنظیم کردن
adjust
U
تنظیم کردن
regiments
U
تنظیم کردن
to make out
U
تنظیم کردن
calibrating
U
تنظیم کردن
adjusting
U
تنظیم کردن
lineup
U
تنظیم کردن
lay down
U
تنظیم کردن
tune
U
تنظیم کردن
to draw up
U
تنظیم کردن
to draw out
U
تنظیم کردن
calibrated
U
تنظیم کردن
adjustment
U
تنظیم کردن
make out
U
تنظیم کردن
calibrates
U
تنظیم کردن
adjustments
U
تنظیم کردن
tunes
U
تنظیم کردن
regularizes
U
تنظیم کردن
classifies
U
تنظیم کردن
regularises
U
تنظیم کردن
regularising
U
تنظیم کردن
regularize
U
تنظیم کردن
regularized
U
تنظیم کردن
classifying
U
تنظیم کردن
classify
U
تنظیم کردن
regularizing
U
تنظیم کردن
calibrate
U
تنظیم کردن
regularised
U
تنظیم کردن
regulating
U
تنظیم کردن
page
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
U
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
job scheduler
U
زمان بند کارها
hang-up
<idiom>
U
تاخیر دربعضی از کارها
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
Things are very slack (quiet) at the moment.
U
فعلا" که کارها خوابیده
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
artwork
U
کارها و تصاویر گرافیکی
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
set the clock
U
ساعت را تنظیم کردن
reconstituted
U
تنظیم مقیاس کردن
ranging
U
تنظیم کردن اسلحه
reconstitute
U
تنظیم مقیاس کردن
ranging
U
تنظیم تیر کردن
preset
U
از پیش تنظیم کردن
adjustments
U
تنظیم و میزان کردن
spot
U
تنظیم تیر کردن
reconstitutes
U
تنظیم مقیاس کردن
spots
U
تنظیم تیر کردن
tune up
U
موتور را تنظیم کردن
reconstituting
U
تنظیم مقیاس کردن
pre-set
U
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
U
از پیش تنظیم کردن
pre-setting
U
از پیش تنظیم کردن
i. for doing any thing
U
عدم صلاحیت در همه کارها
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing .
U
دیگر این کارها از ماگذشته
push (someone) around
<idiom>
U
اجبار شخص درانجام کارها
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
rheostat
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
zero
U
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
sight in
U
تنظیم کردن دید در تفنگ
zeros
U
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
U
میزان کردن تنظیم کنید
zeroes
U
روی صفر تنظیم کردن
replenish
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
replenishing
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishes
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
U
میزان کردن تنظیم کنید
to draw up a contract
U
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
batch
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
batches
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locating
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicts
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
billing
U
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
indict
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locates
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurize
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
sets
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurising
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicting
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
located
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilot
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
locate
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
setting up
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts
U
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
edit
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mount
U
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
timing
U
تنظیم زمان عمل کردن موتور
pilots
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
U
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
sight alinement
U
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
zeroes
U
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zeros
U
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero
U
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero beat
U
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
priority
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priorities
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
controlling
U
نظارت کردن تنظیم کردن
align
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
edited
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
controls
U
نظارت کردن تنظیم کردن
adjusts
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
edit
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligns
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out
U
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
adjusting
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
aligning
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
adapting
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeroes
U
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV
[radio]
U
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
zero
U
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapts
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com