English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
betterment U اصلاح بهبود
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
vitalize U زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
shadow RAM U روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
dispense U معاف کردن بخشیدن
dispensing U معاف کردن بخشیدن
pardon U عفو کردن بخشیدن
dispenses U معاف کردن بخشیدن
pardoning U عفو کردن بخشیدن
fork over <idiom> U کمک کردن ،بخشیدن
pardons U عفو کردن بخشیدن
dispensed U معاف کردن بخشیدن
pardoned U عفو کردن بخشیدن
modification kit U جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
extricated U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
powered U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
endowing U وقف کردن موهبت بخشیدن به
power U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
exhilarates U شادمان کردن روح بخشیدن
exhilarated U شادمان کردن روح بخشیدن
exhilarating U شادمان کردن روح بخشیدن
powering U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
extricates U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricate U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
endows U وقف کردن موهبت بخشیدن به
endow U وقف کردن موهبت بخشیدن به
exhilarate U شادمان کردن روح بخشیدن
extricating U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
self correcting U خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
revise U حک و اصلاح کردن
alters U اصلاح کردن
rectified U اصلاح کردن
accomodate U اصلاح کردن
modifying U اصلاح کردن
redress U اصلاح کردن
rectifies U اصلاح کردن
redressed U اصلاح کردن
altering U اصلاح کردن
modify U اصلاح کردن
revising U حک و اصلاح کردن
amending U اصلاح کردن
revises U حک و اصلاح کردن
amended U اصلاح کردن
alter U اصلاح کردن
modifies U اصلاح کردن
amend U اصلاح کردن
altered U اصلاح کردن
rectify U اصلاح کردن
redresses U اصلاح کردن
meliorate U اصلاح کردن
accommodated U اصلاح کردن
emended U اصلاح کردن
emend U اصلاح کردن
accommodates U اصلاح کردن
emending U اصلاح کردن
emends U اصلاح کردن
accommodate U اصلاح کردن
accords U اصلاح کردن
file U اصلاح کردن
accorded U اصلاح کردن
filed U اصلاح کردن
to sct aright U اصلاح کردن
accord U اصلاح کردن
graces U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graced U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
gracing U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
To get a haitcut. U اصلاح کردن (موی سر )
touch up <idiom> U اصلاح کردن تغییرات
linebreed U اصلاح نژادی کردن
interbreed U اصلاح نژاد کردن
circumstances U اوضاع
conditions U اوضاع
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave. U اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
conditions U شرایط اوضاع
weathers U اوضاع جوی
weathered U اوضاع جوی
vicissitudes of time U تغییر اوضاع
actual state of affairs U اوضاع کنونی
actual state of affairs U اوضاع فصلی
weather U اوضاع جوی
retrieve U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieves U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
low water mark U منتهای بدی اوضاع
climate U ناحیه اوضاع جوی
the lie of the land U چگونگی اوضاع مهثب
it is quite another story now U اوضاع اکنون دگرگون
climates U ناحیه اوضاع جوی
How do you predict(view)the situation? U اوضاع را چگونه می بینی ؟
anarchic U مربوط به اشفتگی اوضاع
In the light of present circumstances. U باتوجه به اوضاع کنونی
policy of d. U سیاست واگذاری اوضاع
anarchical U مربوط به اشفتگی اوضاع
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). U اوضاع آبستن حوادث است
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
protohistory U مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
geophysics U علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
reclaiming U مرمت کردن اصلاح کردن
correct U اصلاح کردن تادیب کردن
reclaim U مرمت کردن اصلاح کردن
right U درست کردن اصلاح کردن
modify U اصلاح کردن مناسب کردن
rectified U یکسو کردن اصلاح کردن
modifying U اصلاح کردن مناسب کردن
correcting U اصلاح کردن تادیب کردن
reclaimed U مرمت کردن اصلاح کردن
righted U درست کردن اصلاح کردن
bunt U الک کردن اصلاح کردن
rectifies U یکسو کردن اصلاح کردن
improvement U اصلاح کردن بهترسازی کردن
dulcify U ملایم کردن اصلاح کردن
rectify U یکسو کردن اصلاح کردن
righting U درست کردن اصلاح کردن
reclaims U مرمت کردن اصلاح کردن
remedy U اصلاح کردن جبران کردن
improve U بهتر کردن اصلاح کردن
ameliorating U اصلاح کردن چاره کردن
remedying U اصلاح کردن جبران کردن
ameliorates U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorate U اصلاح کردن چاره کردن
remedied U اصلاح کردن جبران کردن
improving U بهتر کردن اصلاح کردن
remedies U اصلاح کردن جبران کردن
improves U بهتر کردن اصلاح کردن
corrects U اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorated U اصلاح کردن چاره کردن
improved U بهتر کردن اصلاح کردن
modifies U اصلاح کردن مناسب کردن
to mend or end U اصلاح کردن یا موقوف کردن
improvements U اصلاح کردن بهترسازی کردن
to acclimate [American E] to new circumstances U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
relation U کارها
relational U کارها
opportunism U به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
programme of work U برنامه کارها
programme of work U صورت کارها
sonde U اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
job scheduler U زمان بند کارها
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
improvement U بهبود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com