Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gape seed
U
چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
to look fixedly
U
خیره نگریستن
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
belly laughs
U
هر چیزی که موجب خنده شود
belly laugh
U
هر چیزی که موجب خنده شود
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
blighters
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
blighter
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
red reg
U
چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
glom
U
نگریستن
to look at each other
U
به یکدیگر نگریستن
peer
U
بدقت نگریستن
peered
U
بدقت نگریستن
peering
U
بدقت نگریستن
regard
U
وابسته بودن به نگریستن
look down on
<idiom>
U
با نظر حقارت نگریستن
view favourably
U
با نظر مساعد نگریستن
look
U
نگاه کردن نگریستن
looks
U
نگاه کردن نگریستن
regards
U
وابسته بودن به نگریستن
regarded
U
وابسته بودن به نگریستن
looked
U
نگاه کردن نگریستن
look down on someone
<idiom>
U
باحقارت واحساس برتری نگریستن
To look down on someone.
U
کسی را به چشم حقارت نگریستن
To weep over ones misfortunes.
U
به بد بختی ها ( بد بیار یهای ) خود نگریستن
to look at
U
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
agaze
U
خیره
screwball
U
خیره سر
stubborn
U
خیره سر
sullen
<adj.>
U
خیره سر
starring
U
خیره
obstinate
U
خیره سر
dourly
U
خیره سر
dour
U
خیره سر
mulish
U
خیره سر
testy
<adj.>
U
خیره سر
stubborn
<adj.>
U
خیره سر
staring
U
خیره
glaring
U
خیره
eccentric
<adj.>
U
خیره سر
intractable
<adj.>
U
خیره سر
pertinacious
U
خیره سر
perverse
<adj.>
U
خیره سر
willful
<adj.>
U
خیره سر
moon eyed
U
خیره ومتحیر
perrinaciousness
U
خیره سری
to stand at gaze
U
خیره ایستادن
dazzle
U
خیره کردن
glaringly
U
با نگاه خیره
relucent
U
خیره کننده
intractable
U
خیره سر ستیزه جو
stubbornness
U
خیره سری
mulishness
U
خیره سری
impudence
U
خیره سری
staring red
U
یا خیره کننده
goggle-eyed
U
خیره چشم
steadfastly
U
پابرجای خیره
stare
U
خیره شدن
gazed
U
نگاه خیره
gazes
U
نگاه خیره
gazing
U
نگاه خیره
obstinacy
U
خیره سری
gloatingly
U
با نگاه خیره
stares
U
خیره شدن
gapeseed
U
نگاه خیره
gape seed
U
نگاه خیره
fulgurant
U
خیره کننده
foudroyant
U
خیره کننده
stared
U
خیره شدن
dazzlement
U
خیره سازی
steadfast
U
پابرجای خیره
gaze
U
نگاه خیره
dazzled
U
خیره کردن
blinded
U
خیره کردن
blinds
U
خیره کردن
dazzling
U
خیره کردن
dazzles
U
خیره کردن
blind
U
خیره کردن
gapes
U
خیره نگاه کردن
stare
U
خیره نگاه کردن
glared
U
خیره نگاه کردن
glares
U
خیره نگاه کردن
glare
U
خیره نگاه کردن
gaping
U
خیره نگاه کردن
stares
U
خیره نگاه کردن
gape
U
خیره نگاه کردن
gloat
U
خیره نگاه کردن
gloated
U
خیره نگاه کردن
gloating
U
خیره نگاه کردن
gloats
U
خیره نگاه کردن
watcheye
U
چشم خیره وسفید
stared
U
خیره نگاه کردن
stargaze
U
بستاره ها خیره شدن
starer
U
دارای نگاه خیره
gaped
U
خیره نگاه کردن
bedazzle
U
بکلی خیره کردن
glowers
U
خیره نگاه کردن
glowering
U
خیره نگاه کردن
glowered
U
خیره نگاه کردن
gaze
U
خیره نگاه کردن
gazed
U
خیره نگاه کردن
gazes
U
خیره نگاه کردن
gazing
U
خیره نگاه کردن
gorgonize
U
خیره نگاه کردن
dazzlingly
U
بطور خیره کننده
eclat
U
روشنی خیره کننده
glower
U
خیره نگاه کردن
stargazer
U
کسیکه به ستاره ها خیره شده
gape
U
نگاه خیره با دهان باز
to gape
U
با خیره دهان باز کردن
glowering
U
اخم کردن نگاه خیره
glowered
U
اخم کردن نگاه خیره
glower
U
اخم کردن نگاه خیره
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
dazzles
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle
U
تابش یا روشنی خیره کننده
glowers
U
اخم کردن نگاه خیره
gapes
U
نگاه خیره با دهان باز
glare
U
تابش خیره کننده تشعشع
dazzling
U
تابش یا روشنی خیره کننده
gaping
U
نگاه خیره با دهان باز
glares
U
تابش خیره کننده تشعشع
to stare any one into silence
U
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
glared
U
تابش خیره کننده تشعشع
gaped
U
نگاه خیره با دهان باز
dazzled
U
تابش یا روشنی خیره کننده
occasioning
U
موجب
causes
U
موجب
occasions
U
موجب
in conformity with
U
بر موجب
whereby
U
که به موجب ان
cause
U
موجب
incur
U
موجب
incurred
U
موجب
causing
U
موجب
incurs
U
موجب
incurring
U
موجب
occasioned
U
موجب
contributory
U
موجب
origin
U
موجب
contributive
U
موجب
origins
U
موجب
inducement
U
موجب
occasion
U
موجب
offeror
U
موجب
inducements
U
موجب
gawps
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
to stare at person in the face
U
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
flares
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
gawping
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flare
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
Boketto
U
عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gawped
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawp
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
entailing
U
موجب شدن
entail
U
موجب شدن
entails
U
موجب شدن
stumbling block
U
موجب لغزش
promibitive
U
موجب منع
afforded
U
موجب شدن
bring
U
موجب شدن
afford
U
موجب شدن
affords
U
موجب شدن
affording
U
موجب شدن
pleasing
U
موجب مسرت
conducive
U
موجب شونده
ill fated
U
موجب بدبختی
effectuate
U
موجب شدن
sperms
U
موجب ایجادچیزی
to bring forth
U
موجب شدن
brings
U
موجب شدن
bringing
U
موجب شدن
thorn
U
موجب ناراحتی
give rise to
U
موجب شدن
sperm
U
موجب ایجادچیزی
like a red rag to the bull
U
موجب خشم
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
thorns
U
موجب ناراحتی
stumbling blocks
U
موجب لغزش
scourger
U
موجب بلا
entailed
U
موجب شدن
gratifying
U
موجب خوشنودی
cuse of a
U
موجب وحشت
peristrephic
U
گرداننده موجب گردش
incentives
U
اتش افروز موجب
incentive
U
اتش افروز موجب
evincing
U
موجب شدن برانگیختن
evinces
U
موجب شدن برانگیختن
evinced
U
موجب شدن برانگیختن
evince
U
موجب شدن برانگیختن
drawing card
U
موجب جلب توجه
hysteroid
U
موجب اختناق رحمی
hysterogenic
U
موجب اختناق رحمی
sufferance
U
سکوت موجب رضا
smoke screen
U
موجب تاریکی وابهام
inotropic
U
موجب انقباض ماهیچه
ulcerative
U
موجب تولید زخم
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com