English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
make waves <idiom> U ایجاد دردسر
res inter alios U debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
dry contact U اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
pep talk <idiom> U صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
definition U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definitions U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . U من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
bell character U کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
catastrophic error U مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
terminator U ثباتی که در آخرین وسیله SCSI قرار می گیرد در یک زنجیره و باعث ایجاد جریان اکتریکی میشود
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
glitch U یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches U یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
step up <idiom> U باعث سریع شدن چیزی
hire purchase U کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
spanning tree U روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
glitches U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
glitch U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
drum U رسانه خروجی کامپیوتر که حاوی یک قطعه متحرک و یک کاغذ است که می چرخد و باعث ایجاد الگوهاو متن هایی میشود وقتی که هر دو در جهت مختلف می چرخند
drummed U رسانه خروجی کامپیوتر که حاوی یک قطعه متحرک و یک کاغذ است که می چرخد و باعث ایجاد الگوهاو متن هایی میشود وقتی که هر دو در جهت مختلف می چرخند
card U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards U مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
constructive notice U ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
telephony U مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود
hair U [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
delaying U خیری ایجاد کردن در چیزی
delays U خیری ایجاد کردن در چیزی
delay U خیری ایجاد کردن در چیزی
Viewdata U سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
reactive mode U حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
incondensable U خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
inconsumable U سوخته نشدنی تمام نشدنی
unappeasable U اقناع نشدنی راضی نشدنی
incorrodible U خورده نشدنی سائیده نشدنی
insupressive U پامال نشدنی موقوف نشدنی
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
crucially U وخیم
crucial U وخیم
tenses U وخیم
tense U وخیم
tensed U وخیم
serious U وخیم
tensest U وخیم
critical U وخیم
sthenic U وخیم
tenser U وخیم
tensing U وخیم
dire U وخیم
direst U وخیم
direr U وخیم
to be fraught [with] U وخیم بودن
deteriorates U وخیم شدن
critical U وخیم نکوهشی
tensing U وخیم شدن
deteriorating U وخیم شدن
deteriorated U وخیم شدن
worse U بدتر وخیم تر
worse off U وخیم تر شدن
in dire poverty U در تنگدستی وخیم
deteriorate U وخیم شدن
tenser U وخیم شدن
tensed U وخیم شدن
tense U وخیم شدن
tenses U وخیم شدن
tensest U وخیم شدن
tensive U وخیم شونده
fatal U مصیبت امیز وخیم
on request U وقتی که درخواست بشود
critically U بطور بحرانی یا وخیم
no serious incidents U حوادثی که وخیم نیستند
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
extrinsic factor U عامل ضدکم خونی وخیم
where work is concerned U اگر مربوط به کار بشود ...
worst- U شکست دادن وخیم شدن
worst U شکست دادن وخیم شدن
He promised to behave ( mend his ways) U قول داد آدم بشود
I wI'll come as late as I possibly can . U تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
critical U وخیم انتقادی قابل تامل
bothersome U پر دردسر
cushy U بی دردسر
headaches U دردسر
effortlessly U بی دردسر
hassling U دردسر
hassles U دردسر
cushiest U بی دردسر
cushier U بی دردسر
todo U دردسر
headache U دردسر
aggro U دردسر
in hot water <idiom> U در دردسر
effortless U بی دردسر
hassled U دردسر
hassle U دردسر
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
That's out of the question. U این غیرممکن است که عملی بشود.
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
troublesome <adj.> U دردسر آفرین
hot potato U مایهی دردسر
inconvenience U دردسر ناسازگاری
agreat d. of trouble U دردسر زیاد
inconvenienced U دردسر ناسازگاری
inconveniences U دردسر ناسازگاری
hot potatoes U مایهی دردسر
inconveniencing U دردسر ناسازگاری
bother U دردسر دادن
money for jam <idiom> U پول بی دردسر
raise a hand <idiom> U به دردسر انداختن
bothering U دردسر دادن
mess up <idiom> U به دردسر افتادن
bothers U دردسر دادن
bothered U دردسر دادن
problem-free <adj.> U بدون دردسر
trouble-free <adj.> U بدون دردسر
psychic income U درامد بی دردسر
in the soup <idiom> U در دردسر افتادن
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
soft loans U وام بدون دردسر
soft loan U وام بدون دردسر
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
trachle U سبب خستگی یا دردسر
cushily U اسان وبی دردسر
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
put (someone) out <idiom> U ناراحت ،دردسر،اذیت
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
To get embroiled in something. U د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
incommode U ناراحت گذاردن دردسر دادن
to put anyone to t. U کسیرا دردسر یازحمت دادن
He was barred from the casino. U او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
pseudo random U رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
to cause trouble for oneself U برای خود دردسر راه انداختن
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
It appears questionable whether he will manage to do that. U بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
impalpability U حس نشدنی
inexecutable <adj.> U نشدنی
unfeasible <adj.> U نشدنی
insoluble U حل نشدنی
impracticable <adj.> U نشدنی
inductile U خم نشدنی
irresolvable U حل نشدنی
insolvable U حل نشدنی
impractical U نشدنی
irresoluble U اب نشدنی
indissoluble U اب نشدنی
indiminishable U کم نشدنی
indissoluble U حل نشدنی
inextricable U حل نشدنی
infeasible U نشدنی
ineradicable U قلع نشدنی
illegibility U خوانده نشدنی
ineradicable U ریشه کن نشدنی
insurmountable U بر طرف نشدنی
an inflexible rod of iron U میل خم نشدنی
an impossible act U کار نشدنی
unrelenting U تسلیم نشدنی
immiscible U امیخته نشدنی
indefatigable U خسته نشدنی
incorruptible U فاسد نشدنی
immiscible U مخلوط نشدنی
indefinable U توصیف نشدنی
impalpable U لمس نشدنی
indefinably U توصیف نشدنی
impenetrable U سوراخ نشدنی
indelible U پاک نشدنی
inexorable U تسلیم نشدنی
inviolate U غصب نشدنی
unprintable U چاپ نشدنی
invincible U مغلوب نشدنی
impenetrable U داخل نشدنی
irrepressible U مطیع نشدنی
irrepressible U خوابانده نشدنی
impracticable U اجراء نشدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com