English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to be up to something U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to get [be] up to mischief U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to do something wrong U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
A clumsy practical joke. U آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
It is no joke . U این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
to obtain something U گرفتن چیزی
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
degas U گاز چیزی را گرفتن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
gripping U محکم گرفتن چیزی
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
gripped U محکم گرفتن چیزی
grip U محکم گرفتن چیزی
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
grips U محکم گرفتن چیزی
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
undwe the t. of U بعنوان
by way of U بعنوان
under the plea of U بعنوان به بهانه
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
preparatorily U بعنوان تهیه
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
parent U بعنوان والدین عمل کردن
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
The letter is addressed to you . U نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
waggery U شوخی
humouring U شوخی
in play U به شوخی
in a sober earnest U بی شوخی
lightsomeness U شوخی
sportiveŠetc U شوخی کن
jestingly U به شوخی
game U شوخی
fun U شوخی
joke U شوخی
joking U شوخی
funniment U شوخی
facetiousness U شوخی
good humouredly U به شوخی
bon mot U شوخی
joked U شوخی
humorousness U شوخی
lark U شوخی
funny bones U شوخی
funny bone U شوخی
for fun U به شوخی
persiflage U شوخی
jink U شوخی
jokes U شوخی
frolicsomeness U شوخی
jests U شوخی
gamesomeness U شوخی
jocundly U با شوخی
jocosity U شوخی
humoring U شوخی
drollery U شوخی
pranks U شوخی
humors U شوخی
humored U شوخی
larks U شوخی
prank U شوخی
raillery U شوخی
humoured U شوخی
humours U شوخی
facetiae U شوخی
jest U شوخی
humour U شوخی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com