English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
triples U سه برابرکردن
equates U برابرکردن
triple U سه برابرکردن
peering U برابرکردن
peered U برابرکردن
peer U برابرکردن
equated U برابرکردن
equate U برابرکردن
tripling U سه برابرکردن
contrasts U برابرکردن
contrasted U برابرکردن
contrasting U برابرکردن
contrast U برابرکردن
tripled U سه برابرکردن
decuple U ده برابرکردن
frequency doubling U دو برابرکردن فرکانس
balance U مانده برابرکردن
balances U مانده برابرکردن
manifold U چند برابرکردن
compares U برابرکردن باهم سنجیدن
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
variegated U گوناگون
sundries U گوناگون
heterochromous U گوناگون
varied U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
pied U گوناگون
odd and ends U گوناگون
protean U گوناگون
varicolored U گوناگون
multiple U گوناگون
miscellaneous U گوناگون
various U گوناگون
sundry U گوناگون
multifarious U گوناگون
diverse U گوناگون
variate U گوناگون
inflammables U چیزهای اتشگیر
gaudery U چیزهای کم بها
oddment U چیزهای متفرقه
valuables U چیزهای بهادار
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
by gone U چیزهای گذشته
cates U چیزهای لذیذ
munch U چیزهای جویدنی
inanimate objects U چیزهای بیجان
bygone U چیزهای گذشته
munching U چیزهای جویدنی
the inevitable U چیزهای عادی
munched U چیزهای جویدنی
incidentals U چیزهای کوچک
munches U چیزهای جویدنی
the sublime U چیزهای بلندوعالی
post matter U چیزهای پستی
trivia U چیزهای بی اهمیت
scatterings U چیزهای پراکنده
diversifies U گوناگون ساختن
diversify U گوناگون ساختن
diversified U گوناگون ساختن
oddments U مواد گوناگون
under various titles U به عناوین گوناگون
varia U مطالب گوناگون
wide-ranging U متنوع - گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
varietal U گوناگون پر از تنوعات
undervarious U بعناوین گوناگون
miscellaneously U بطور گوناگون
varia U اشیا گوناگون
versicolor U برنگهای گوناگون
variegated colours U رنگهای گوناگون
multiple U چندلا گوناگون
variant U گوناگون مختلف
diversifying U گوناگون ساختن
inter alia U میان چیزهای دیگر
impediments U چیزهای دست و پاگیر
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
among others U میان چیزهای دیگر
among other things U میان چیزهای دیگر
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
paleology U دانش چیزهای کهنه
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
microtomy U بریدن چیزهای ریز
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
impediment U چیزهای دست و پاگیر
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
variform U گوناگون مختلف الشکل
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
to contrast [with] U مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
boilerplate U قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
hypercard U نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
whole hog U کاملا
fully U کاملا
smacks U کاملا
absolutely <adv.> U کاملا
by all means <adv.> U کاملا
to the full U کاملا
comprehensive <adv.> U کاملا
totally U کاملا
to its full extent <adv.> U کاملا
intoto U کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.> U کاملا
absolutely U کاملا"
partitur U کاملا
partitura U کاملا
de- U کاملا
to the quick U کاملا
to perfection U کاملا
wholly U کاملا
open-and-shut U کاملا
soundest U کاملا
sounds U کاملا
perfectly U کاملا"
open and shut U کاملا
exactly U کاملا
scot ant lot U کاملا
root and branch U کاملا
thoroughly U کاملا"
sounded U کاملا
sound U کاملا
stone deaf U کاملا کر
definitely <adv.> U کاملا
to a turn U کاملا
to a t U کاملا
smack U کاملا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com