English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scatterings U چیزهای پراکنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divided fire U زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatter U پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters U پراکنده شدن پراکنده کردن
gaudery U چیزهای کم بها
cates U چیزهای لذیذ
by gone U چیزهای گذشته
post matter U چیزهای پستی
oddment U چیزهای متفرقه
bygone U چیزهای گذشته
inanimate objects U چیزهای بیجان
incidentals U چیزهای کوچک
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
the sublime U چیزهای بلندوعالی
the inevitable U چیزهای عادی
inflammables U چیزهای اتشگیر
munching U چیزهای جویدنی
munch U چیزهای جویدنی
munches U چیزهای جویدنی
valuables U چیزهای بهادار
trivia U چیزهای بی اهمیت
munched U چیزهای جویدنی
diffusing U پراکنده
diffuses U پراکنده
diffuse U پراکنده
far-flung U پراکنده
far flung U پراکنده
diffused U پراکنده
dissipated U پراکنده
sparse U پراکنده
scatterd U پراکنده
scattered U پراکنده
dispersoid U پراکنده
sparsely U پراکنده
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
impediments U چیزهای دست و پاگیر
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
inter alia U میان چیزهای دیگر
impediment U چیزهای دست و پاگیر
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
among other things U میان چیزهای دیگر
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
among others U میان چیزهای دیگر
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
paleology U دانش چیزهای کهنه
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
microtomy U بریدن چیزهای ریز
dash U پراکنده کردن
sparse population U جمعیت کم یا پراکنده
stray current U جریان پراکنده
wild shot U تیر پراکنده
fragmentary delusion U هذیان پراکنده
scatterer U پراکنده ساز
dashes U پراکنده کردن
scattered radiation U تشعشع پراکنده
magnetic stray field U میدان پراکنده
scatter plot U ترسیم پراکنده
logorrhea U پراکنده گویی
seme U افشانده پراکنده
scatter program U نمودار پراکنده
scatter read U پراکنده خوانی
interspersion U پراکنده کردن
dashed U پراکنده کردن
interspersed U پراکنده کردن
scattering U پراکنده کردن
sporadically U پراکنده انفرادی
sporadic U پراکنده انفرادی
intersperse U پراکنده کردن
dispersing U پراکنده شدن
dispersing U پراکنده کردن
disperses U پراکنده شدن
disperses U پراکنده کردن
dispersed U پراکنده شدن
dispersed U پراکنده کردن
disperse U پراکنده شدن
interspersing U پراکنده کردن
intersperses U پراکنده کردن
straggly U پراکنده اواره
outspread U بسط پراکنده
disject U پراکنده کردن
disperse U پراکنده کردن
dissipative U پراکنده سازنده
distributed practices U تمرینهای پراکنده
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
dispersal U پراکندگی پراکنده سازی
diaspora U جماعت یهودیان پراکنده
scattered clouds U ابرهای پراکنده [هواشناسی]
zigzag leakage flux U شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation U پراکنده سازی انرژی
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
magnetic leakage flux U فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
cloudy with sunny intervals <idiom> U پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
sunny with cloudy intervals <idiom> U پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
effuse U پخش کردن پراکنده و متفرق
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
round up U جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
to send things flying U [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops U جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
lyophobic U دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
haze U غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
material dispersion U پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fryer U سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map U ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
meddle U پراکنده کردن جماع کردن
meddled U پراکنده کردن جماع کردن
meddles U پراکنده کردن جماع کردن
scatter U پراکنده کردن پخش کردن
scatters U پراکنده کردن پخش کردن
Kurdish rug U فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com