English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
trumpery U نادان فریب
knick knack U چیز نادان فریب
undeceive U مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
goodly U قشنگ
prettier U قشنگ
cheesy U قشنگ
spruce U قشنگ
beauteous U قشنگ
spruces U قشنگ
sprucy U قشنگ
namby-pamby U قشنگ
namby pamby U قشنگ
goodlooking U قشنگ
smatt U قشنگ
prettiest U قشنگ
prettify U قشنگ
pretty U قشنگ
nice looking U قشنگ
beautiful U قشنگ
cherubim U بچه قشنگ
cherub U بچه قشنگ
prettily U بطور قشنگ
sprucely U بطور قشنگ
beautified U قشنگ شدن
beautifies U قشنگ شدن
beautifying U قشنگ شدن
adorn قشنگ کردن
beautify U قشنگ شدن
smarten U قشنگ کردن
beautifier U قشنگ کننده
cherubs U بچه قشنگ
dullard U نادان
know nothing U نادان
dull head U نادان
feign ignorant U نادان
feeble minded U نادان
apish U نادان
feeble-minded U نادان
dullards U نادان
fool begged U نادان
asinine U نادان
witless U نادان
ignorant U نادان
fool U نادان
nescient U نادان
silliest U نادان
silly U نادان
unwise U نادان
fooled U نادان
sillier U نادان
thickheaded U نادان
self blinded U نادان
cloddish U نادان
unlettered U نادان
inept U نادان
nescious U نادان
fools U نادان
fooling U نادان
foolish U نادان
whigmaleery U چیز قشنگ وارزان
whigmaleerie U چیز قشنگ وارزان
gewgaw U چیز قشنگ بی مصرف
gewgaws U چیز قشنگ بی مصرف
lido U میعادگاه قشنگ ساحلی
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
I didnt mince my words . I put it very well . U قشنگ حرفم رازدم
pert U غنچه دار قشنگ
gimcrack U قشنگ و بی مصرف عروسک
lidos U میعادگاه قشنگ ساحلی
to take f. U قشنگ حرف زدن
nattily U بطور اراسته و قشنگ
gimcrack U چیز قشنگ و کم بها
gew gaw U اشیاء قشنگ بی مصرف
know little U ادم نادان
infatute U نادان کردن
dolls U زن زیبای نادان
puppish U خودنماو نادان
wise guy U نادان دانانما
tomfool U ادم نادان
doll U زن زیبای نادان
coxcombical U نادان جلف
yokels U دهاتی نادان
yokel U دهاتی نادان
adorns U قشنگ کردن ارایش دادن
pretty U بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify U بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest U بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettier U بطور دلپذیر قشنگ کردن
she was prettily dressed U جامه قشنگ پوشیده بود
eros U بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
ignoramuses U جاهل ادم نادان
jerking U ادم احمق و نادان
jerk U ادم احمق و نادان
louts U ادم نادان ونفهم
donkeys U ادم نادان وکودن
jerked U ادم احمق و نادان
jerks U ادم احمق و نادان
ignoramus U جاهل ادم نادان
donkey U ادم نادان وکودن
simpler U نادان ساده کردن
untaught U درس نخوانده نادان
simplest U نادان ساده کردن
to put any one down for a fool U کسیرا نادان شمردن
simple U نادان ساده کردن
lout U ادم نادان ونفهم
bumpkins U روستایی نادان یا کودن
bumpkin U روستایی نادان یا کودن
pudding head U ادم کودن و نادان
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
bygone U چیزهای گذشته
the sublime U چیزهای بلندوعالی
by gone U چیزهای گذشته
cates U چیزهای لذیذ
gaudery U چیزهای کم بها
inanimate objects U چیزهای بیجان
incidentals U چیزهای کوچک
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
inflammables U چیزهای اتشگیر
post matter U چیزهای پستی
scatterings U چیزهای پراکنده
the inevitable U چیزهای عادی
munching U چیزهای جویدنی
oddment U چیزهای متفرقه
munches U چیزهای جویدنی
valuables U چیزهای بهادار
munched U چیزهای جویدنی
munch U چیزهای جویدنی
trivia U چیزهای بی اهمیت
ass U ادم نادان وکند ذهن
asses U ادم نادان وکند ذهن
ganders U ادم نادان مرد متاهل
gander U ادم نادان مرد متاهل
She is photogenic. U خوش عکس است (عکسش قشنگ می افتد )
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
paleology U دانش چیزهای کهنه
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
inter alia U میان چیزهای دیگر
impediment U چیزهای دست و پاگیر
impediments U چیزهای دست و پاگیر
microtomy U بریدن چیزهای ریز
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
at the tender age of <idiom> U در سن جوانی [گول خور. بی مایه . سست . نادان]
wiseacre U کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
wise acre U کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
The letter is well typed . U نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
defraudation U فریب
maces U فریب
mace U فریب
allurement U فریب
fictions U فریب
flim flam U فریب
hocus U فریب
swindle U فریب
tricklery U فریب
deceptions U فریب
feinted U فریب
bamboozlement U فریب
intakes U فریب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com